منم کاندر جهان یاری ندارم
بجز هجران تو کاری ندارم
غم هجران مرا یاریست محرم
که غیر از لطف او یاری ندارم
به کوی او سگان را هست باری
من دلسوخته باری ندارم
غمت چون کوه و مسکین تن چو کاهست
ولی مشکل که غمخواری ندارم
مرا با عشق تو رازیست پنهان
که با نامحرمان کاری ندارم
دلم گم گشت در کویت از آن روی
شدم بی دل که دلداری ندارم
جهان حالت چرا زین سان خرابست
چنین باشد جهانداری ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا جز تو دلداری ندارم
بجز تو در جهان یاری ندارم
بجز بازار وسواس تو در دل
به جان تو که بازاری ندارم
اگرچه خاطرم آزردهٔ تست
[...]
جگر خور کز تو به یاری ندارم
ز تو خوشتر جگرخواری ندارم
بسی غم دارم و یاری ندارم
دلم خون گشت و غمخواری ندارم
دلم خون گشت و دلداری ندارم
غمم خون خورد و غمخواری ندارم
گرانبارم ز خود وز خلق کس نیست
کزو بر جان و دل باری ندارم
گلی نشکفت در گلزار گیتی
[...]
به عالم غیر تو یاری ندارم
بجز عشق رخت کاری ندارم
تو را گر هست بر جایم بسی یار
به جانت من کسی باری ندارم
به کوی تو سگان را هست باری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.