گنجور

 
جهان ملک خاتون

ندارم بی تو برگ جان ندارم

غم عشق تو را پنهان ندارم

خبر داری که در شبهای تاری

به درد عشق تو درمان ندارم

غم تو آتشی در جان ما زد

بگو چون ناله و افغان ندارم

اگر عالم سراسر حور باشد

بجز میل رخ جانان ندارم

چو خواهد رفت سر در پای جانان

همان بهتر که من سامان ندارم

برآ ای آفتاب وصل جانان

که سر اندر شب هجران ندارم

به وصلت یک زمان بنواز ما را

که بی روی تو برگ جان ندارم

به جان آمد جهان از دست هجران

کزین پس صبر بی پایان ندارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

اگر نقش رخت بر جان ندارم

به زلف کافرت ایمان ندارم

ز تو یک درد را درمان مبادم

اگر صد درد بی‌درمان ندارم

ز عشقت رازها دارم ولیکن

[...]

عطار

اگر عشقت به جای جان ندارم

به زلف کافرت ایمان ندارم

چو گفتی ننگ می‌داری ز عشقم

که من معشوق اینم کان ندارم

اگر جانم بخواهد شد ز عشقت

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم

سر کفر و غم ایمان ندارم

به امید خیالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران ندارم

مرا گفتی که: فردا روز وصل است

[...]

مولانا

اگر عشقت به جای جان ندارم

به زلف کافرت ایمان ندارم

چو گفتی ننگ می داری ز عشقم

غم عشق تو را پنهان ندارم

تو می گفتی مکن در من نگاهی

[...]

جهان ملک خاتون

دلا صبر از رخ جانان ندارم

به عشق او سر و سامان ندارم

صبا از من پیامی بر، بر یار

کزین پس طاقت هجران ندارم

بود مشکل مرا درد فراقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه