خیالش دوش ناگه در ربودم
بهشت روی آن مهوش نمودم
نبودی باورم اوصاف حسنش
ز هر سو گفت و گویی می شنودم
که تا دیدم به چشم خویش رویش
مگر بخت و سعادت یار بودم
ببستم دل به زنّار دو زلفش
بسی خون دل از دیده گشودم
به تاب زلف شبرنگش ببستم
به افسون دو چشمانش گشودم
طلب کارم که یابم آب حیوان
چو جان آمد به لب آنگه چه سودم
نچیده میوه ای از شاخ وصلش
بسی سر بر در هجرانش سودم
چو یاری نیست از بختم چه تدبیر
که وصلش یک شبی روزی نبودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا زین پیش بسیار آزمودم
به هر کاری ز تو خشنود بودم
خیالت را پرستشها نمودم
و گر جرمی جز این دارم جهودم
چنین گفت او که من شفقت شنودم
ولی بر هیچکس مُشفق نبودم
که: «ممن طبع ملک میآزمودم
در راز و درونی میگشودم
به استیلای عشقت بر وجودم
به استغنایت از بود و نبودم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.