عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردم
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردم
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم
من که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردم
راست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
گرد عالم به چنین روز نه من میگردم
خاک نعلین تو ای دوست نمییارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد دل خود سخن میگوید. او به معشوقهاش میگوید که از حال او بیخبر است و نمیتواند غمهایش را با او در میان بگذارد. شاعر به عهدی که با معشوق بسته اشاره میکند و میگوید که اگر در این عشق ناکام بماند، خود را بیمرد میداند. او از عشقش به معشوق میگوید و میطلبد که معشوق او را به حال خود رها کند. در نهایت، شاعر در طلب وضوح و عدالت است و میخواهد بگوید که چه گناهی از او سر زده که دلش را آزرده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من در عشق و محبت به دنیا آمدهام و این گناهی است که از ابتدا بر دوش من است.
هوش مصنوعی: تو که از وضعیت دل ما خبر نداری، غم و درد دل را با تو در میان نمیگذارم چون نمیدانی که چقدر درد میکشم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به من نصیحت میکنی درباره عشق و عیبجویی میکنی، تو در حقیقت نمیدانی که من چه تجربهای از عشق و محبت دارم و این جام محبت را چطور نوشیدهام.
هوش مصنوعی: تو به فکر منافع و خواستههای خودت باش، چون من از قبل جانم را فدای عشق کردهام و قلبم را به کسی سپردهام.
هوش مصنوعی: ما تصمیم گرفتیم که جان خود را در راه تو فدا کنیم و اگر در این عهد موفق نشوم، من شایسته نامردی هستم.
هوش مصنوعی: من به عشق تو از تمام دنیا روی برگرداندهام، پس انصاف این است که تو نیز به خاطر من تنها نمانی.
واقعیتش را بخواهی این تویی که باعث میشوی عاشقت بشوم. این که میبینی امروز ویلان و سرگردان عالمم از روی اختیار و دست خودم نیست.
هوش مصنوعی: من خاک نعلین تو را نمیخواهم، زیرا نگرانم که بر دامن پاکیام نشیند.
هوش مصنوعی: در روز حساب و جزا، من در دستانم به تو چنگ میزنم و از تو خواهش میکنم که بگویی من سعدی به چه دلیل دل تو را آزار دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دوش با دوست محاکات بجان میگردم
نکته را راه به هنجار زیان میگردم
غیرت عشق چنان پرده همیداشت که من
نقش اسرار زخود نیز نهان میگردم
چون جهان نزل جنان بود من از پیروزی
[...]
تا جهانست به سر گرد جهان می گردم
در تکاپوی تو ای دوست به عالم فردم
عهد کردم که نگردم ز تو تا جان دارم
ور بگردم من از این عهد و وفا نامردم
وقت آنست که رحمی بکنی بر دل من
[...]
موج جوهر شوم از تیغ زبانت گردم
چون خط پشت لب از گرد دهانت گردم
از خجالت نتوانم به تو نزدیک شدن
چون تهیدست بر اطراف دکانت گردم
گر نشینی به چنین پای تو را بوسه زنم
[...]
پای مهد تو چه شبها که به روز آوردم
طفل بودی و تو را تازه جوانی کردم
من که یک عمر تو را از دل و جان پروردم
هان! منه داغ جدایی به دل پر دردم
همه این قصه به نظم آوردم
فهم آن بر تو حوالت کردم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.