دلا در باغ حسنش عندلیبم
نباشد غیر خار از گل نصیبم
بچیدند از چمن گل باز یاران
ز گل محروم از جور رقیبم
دلم پردرد و غیر از شکّر او
دوای دل نمی گوید طبیبم
جهان در کار عشقش کردم آخر
چرا بر من رود جور از حبیبم
چو رفتم اختیار از دست در گوش
کجا گیرد کنون پند ادیبم
به عشق روی گل در بوستانها
سحر نالان به سان عندلیبم
شنیدستم غریبان می نوازی
نظر فرما که در ملکت غریبم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اندر چه نیاز و چه نهیبم
که چون تو پاک زادی را فریبم
مو آن محنت کش حسرت نصیبم
که در هر ملک و هر شهری غریبم
نه بو روزی که آیی بر سر من
بوینی مرده از هجرحبیبم
مرا آن به که از شیرین شکیبم
نه طفلم تا به شیرینی فریبم
چنین گفت او که چون شوهر فریبم
بسی باید نگار از بهرِ زیبم
بیا کز تو نمی باشد شکیبم
به جان آمد دل از چندین فریبم
مکن تدبیرم ای جان در جدایی
که خون شد زهره آخر زین نهیبم
اگر نازی کنی آری و لیکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.