چون ندادم آن ستمگر کام دل
تا به کی باشم چنین در دام دل
روی بنما با همه جور و جفا
تا شود یک لحظه ام آرام دل
ای صبا از روی دلداری ببر
پیش آن جان و جهان پیغام دل
گو من از دست فراقت سوختم
چون درین سودا بپختم خام دل
روی چون خورشید تو صبح جهان
زلف شبرنگ تو باشد شام دل
پسته لعل تو باشد عید روح
چشم مخمور جهان بادام دل
من ز وصلت باز محرومم چرا
دشمنم باشد چنین ناکام دل
از شراب وصل خویشم مست کن
گر ز لعل دوست باشد جام دل
هست از آغاز عشقت آتشی
در جهان تا چون شود فرجام دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
او چو خود را مینیابد کام دل
تو نیابی هم از او آرام دل
جمله عالم جرعه نوش جام دل
از مکان تا لامکان یک گام دل
در صبوری حاصل آید کام دل
صبرکن خواهی اگر آرام دل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.