گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

عهد کردم که ازین پس ندهم دل به خیال

که مرا جان به لب آمد ز خیالات محال

ره خواب من دلداده خیالت بربست

تا تنم کرد خیال تو به مانند خیال

سر و جان و دل و دین در سر کارت کردم

خون ما بر تو نگویی که که کردست حلال

رحمتی بر من سرگشته ی دلسوخته کن

چون رسیدست ملال من مسکین به کمال

قسمم هست به چشم خوش آهووش او

به مه روی وی آنک به دو ابروی هلال

بر رخ همچو گل و عارض همچون سمنش

به دو زلفست معنبر و لبش آب زلال

به شب وصل و لب تشنه ی مشتاقانش

به قد خوب خرامش به چمن همچو نهال

که مرا در شب هجران رخ چون قمرش

هست از جان و دل و هر دو جهان بی تو ملال

گفت چون بلبل شوریده به عشق رخ گل

برو ای عاشق بیچاره ازین بیش منال