گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

دردی که مراست بر دل تنگ

از دست جفای شاهدی شنگ

آخر تو بگو که با که گویم

کاو هست همه جفا و نیرنگ

یک ذره وفا به دل ندارد

دارد دلکی ز آهن و سنگ

از وصل نکرد شادمانم

هجرانش ببرد از رخم رنگ

گر تیغ زند ز دست و بازو

نگذاشت ز دامنش دلم چنگ

جای تو در اندرون جانست

گر دور شوی هزار فرسنگ

زین بیش جفا مکن تو بر ما

بگذار تو جای صلح در جنگ

مگذار که آینه جمالت

گیرد ز شرار آه ما زنگ

از دست جفای چرخ غدّار

اقصای جهانست بر دلم تنگ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode