چند از جان کشم به دل بارت
خون من خورد چشم خون خوارت
گرچه آزار من به جان طلبی
ما نخواهیم یک دم آزارت
گر فروشی به جان غم رویت
می شوم در جهان خریدارت
چون سکندر به وصل آب حیات
دیده مشتاق شد به دیدارت
تو به خواب خوشی و من تا روز
شده حیران ز بخت بیدارت
تو سر از ما کشیده ای چون سرو
ما جهان کرده در سر کارت
ای دل خسته ی حزین بیرون
نشد از سر هنوز پندارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون تو غافل نشینی از کارت
نبود لطف ایزدی یارت
من ز پیکانِ تیر تیمارت
آه نکنم ز بیم آزارت
ای شکر خوشهچین گفتارت
سرو آزاد کرد رفتارت
بس که طوطی جان بزد پر و بال
ز اشتیاق لب شکر بارت
خار در پای گل شکست هزار
[...]
ای شکسته بنقشِ رخسارت
سرِ پرگارِ وهم در کارت
همه صورت گرانِ چین یابند؟
تا بچینند دردِ رخسارت
نکند جز که شوق دیدارت
خانهٔ صبر عاشقان غارت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.