تا که سرو قدت به پا برخاست
دل مسکین ما ز جا برخاست
در بهشت برین و باغ جهان
چون تو سروی بگو کجا برخاست
پای چوبینش بین که با قد تو
شرم بادش بگو چرا برخاست
قامتت را بدید سرو سهی
در چمن بانگ مرحبا برخاست
بوی زلفت رسید سوی جهان
از نسیمی که از صبا برخاست
در خیالم گذشت صورت دوست
هوس وصل او مرا برخاست
دل ما را به یک نظر بربود
پرده از روی کار ما برخاست
در غم روی تو دل مسکین
از سر جانش بارها برخاست
کردم از لعل او تمنّایی
رو بگرداند چون گدا برخاست
ای طبیب دلم چرا آخر
از سر درد ما دوا برخاست
چین ابرو گشاده بود مگر
ترک ما از ره خطا برخاست
هم ز لطفش در آمد از در ما
از سر جنگ و ماجرا برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبحدم نکهت صبا برخاست
مشک گویی که از خطا برخاست
بوی زلفش سوی جهان آورد
وز جهان بانگ مرحبا برخاست
دل ما با غم رخش بنشست
[...]
به جهاد آن زمان ز جا برخاست
مرحب افکند و مرحبا برخاست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.