سرو بستان خجل ز رفتارت
شرم دارد شکر ز گفتارت
تا به چند ای نگار شهرآشوب
می کُشم نفس و می کشم بارت
ای طبیب دلم چه شد آخر
که نپرسی ز حال بیمارت
شرمسارم ز مردم دیده
چند جویم به اشک آزارت
گل وصل تو با دگر یاری
من دلخسته چون خورم خارت
گر به تیغم زنی از آن بازو
شوم از جان فدا دگر بارت
یک سر مو اگر فروشندت
به جهانی منم خریدارت
زآن دو زلف و دو چشم پر فتنه
از دل و جان شدم گرفتارت
هم نگاهی به سوی ما می کن
تا نگهبان بود نگه دارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون تو غافل نشینی از کارت
نبود لطف ایزدی یارت
من ز پیکانِ تیر تیمارت
آه نکنم ز بیم آزارت
ای شکر خوشهچین گفتارت
سرو آزاد کرد رفتارت
بس که طوطی جان بزد پر و بال
ز اشتیاق لب شکر بارت
خار در پای گل شکست هزار
[...]
ای شکسته بنقشِ رخسارت
سرِ پرگارِ وهم در کارت
همه صورت گرانِ چین یابند؟
تا بچینند دردِ رخسارت
نکند جز که شوق دیدارت
خانهٔ صبر عاشقان غارت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.