چون صبا آورد از زلفش نسیمی روح بخش
ای دل بیچاره جان را بر نسیم او ببخش
قسمتی کردند روز وصل جانان را ولی
محنت هجران او گفتا تو را اینست بخش
از کجا آورده ای این بوی روح افزا بگو
زآنکه من بر بوی زلفش می کنم هر لحظه غش
گو به کوی عاشقان خود قدم درنه ببین
تا به خاک پای تو چون می زند از دیده رش
گر قبولش اوفتد جانم بر او شادی کنم
زین محقّرتر نشاید کرد او را پیش کش
از وصالم چون کشیدی توتیایی در بصر
زان رخ جان پرورت در دیده ام بستست نقش
چون که قدر روز وصل آن صنم نشناختی
ای دل غمدیده اکنون محنت هجران بکش
شربتی تلخست گویا شربتش ای دل از آن
در مذاقت گر خوش آید جرعه ای زان می بچش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و درد جدایی میپردازد. شاعر از نسیم خوشبویی که از زلف محبوبش میآید، یاد میکند و به دل خود فرمان میدهد که جان را به خاطر این نسیم فدای او کند. او به مکاشفه در روز وصال معشوق اشاره میکند، ولی غم جدایی را نیز به یاد میآورد. شاعر درپی بوی روحافزای محبوب است و از عشق و زیبایی او سخن میگوید. در نهایت، شاعر به طعم تلخ جدایی و محنت ناشی از آن اشاره میکند و از دل میخواهد که این درد را تحمل کند.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم خوشی از زلف محبوب میوزد، دل بیچارهام را به جان شیرین او ببخش.
هوش مصنوعی: در روز وصال معشوق، قسمتهایی را تعیین کردند، اما درد و رنج دوری از او را به من یادآوری کرد و گفت: "این هم بخشی از تقدیر توست."
هوش مصنوعی: بگو از کجا این بوی خوش را آوردهای، زیرا هر لحظه با بوی زلف او دلم ضعف میرود.
هوش مصنوعی: برو به محفل عاشقان و قدم بگذار، ببین که چگونه خاک پای تو را به خاطر عشق تو به چشمان خود میآورند و به آن عشق میورزند.
هوش مصنوعی: اگر او مرا بپذیرد، جانم را برایش فدای عشق میکنم و از هر چیز کمارزشتر نمیتوانم هدیهای به او تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زیبایی دلانگیزت در دلم رخ نمایی، انگار که عکسی از تو در چشمانم شکل گرفته و به همین خاطر چشمم از دیگر زیباییها پر شده است.
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، وقتی نتوانستی ارزش لحظههای وصال آن محبوب را درک کنی، حالا باید عذاب جدایی را تحمل کنی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دلت با نوشیدنی تلخی مواجه است. اگر هنوز هم طعم این نوشیدنی برایت خوشایند است، پس یک جرعه از آن را بچش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان افروز دلبر ای بت خورشید فش
فتنهٔ عشاق شهری شمسهٔ خوبان کش
گاه آن آمد از وصل تو بستانیم داد
زین جهان حیلهساز و روزگار کینه کش
بادهای خواهیم تلخ و مجلسی سازیم نغز
[...]
ای ز رایت ملک و دین در نازش و در پرورش
ای شهنشاه فریدون فرّ اسکندرمنش
تیغ حکمت آفتاب گرم رو راپی کند
تاب عزمت آورد خاک زمین را در روش
مقتبس از شعلۀ رایت شعاع آفتاب
[...]
صبح دولت می دمد از روی آن خورشیدوش
در چنین فرخ صبوحی، ساقیا، یک جام کش
آتش ما کی فرو میرد بدین گونه که می
تا خط بغداد دارد ساقی و ما دجله کش
چون من از بازوی همت روز را بر شب زنم
[...]
گر بعیب انقلاب روزگار بی ثبات
میکشد ابن یمین از آشنائی سرزنش
مشفقی فرزانه ئی باید زهر تهمت بری
تا بگوش جان فرو خواند به پیغام از منش
کز صروف روزگار ایمن بود هر سفله طبع
[...]
شد چنان همراز با مقصود خود کاندر میان
نی حدیث نفس می گنجد نه الهام سروش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.