بیا که در دو جهان غیر تو ندارم کس
دل حزین مرا بی تو از دو عالم بس
ز حد گذشت فراق رخ تو ای دیده
به جان رسید دل من به غور حالم رس
اگر گذر کنم اندر دلت چه خواهد بود
چرا که بحر جهان را نبود عار از خس
صبا به یار بگویی که مرغ خاطر من
درون سینه نمی شیند و شکست قفس
جواب گفت هوس می بر و هوا می کن
که شاهباز جهان را چه غم بود ز مگس
نرفت نام من خسته بر زبانت دمی
برفت در غم عشقم ز دیده رود ارس
من آن وفا که نمودم نکرد کس به جهان
بدین صفت تو کنی جور کس نکرد به کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از شدت عشق و فراق میگوید و بیان میکند که در دو جهان، جز معشوق، کسی را ندارد. دلش در غم دوری او میسوزد و به شدت به حالتی غمگین رسیده است. او از این میپرسد که اگر روزی وارد دل معشوق شود، چه اتفاقی خواهد افتاد. همچنین به جانکاهی خود اشاره میکند و از پرندهای یاد میکند که در قفس نمینشیند. او به صبا پیغام میدهد که به معشوق بگوید دلش در قفس است و نمیتواند آرام بگیرد. در انتها، شاعر از وفاداری خود یاد میکند و اظهار میدارد که در دنیا هیچکس به اندازه او وفا نکرده و همچنان به ناپایداری عشقش اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بیا که در این دنیا و آن دنیا هیچ کس دیگری غیر از تو ندارم. دل غمگین من بدون تو در هر دو جهان بیمحتواست.
هوش مصنوعی: فراق و دوری از چهره تو از حد گذشت، ای چشم من، روح و جانم به شدت به درد آمده و احوال من به عمیقترین نقطهاش رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر من به دلت راه پیدا کنم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ زیرا دریاچهای بزرگ در جهان وجود دارد که از بدیها و زشتیها بینیاز است.
هوش مصنوعی: ای صبا، به محبوب بگو که دل من آرام و قرار ندارد و به زودی از قفس خود آزاد میشود.
هوش مصنوعی: جواب داد که اگر آرزویی داری، آن را دنبال کن و به خواستههایت بپرداز. زیرا چطور ممکن است پرندهای بزرگ و شاهین، به فکر مزاحمت مگسی کوچک باشد؟
هوش مصنوعی: نام من هرگز به زبانت نیامده و در لحظهای که غم عشق من بر دلت سنگینی میکند، اشکهای من هم همچون رود ارس از چشمانم جاری میشود.
هوش مصنوعی: من وفای خود را به کسی نشان ندادم و هیچکس در این دنیا به این شیوه که تو بر من جفا کردی، به دیگری ظلم نکرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال خال لبش می کنم به خواب هوس
اگرچه خواب نباید به چشم کس ز مگس
به عرضه داشت نوشتم که خون بنده بریز
خطش نمود تقبل لیشه ستاند نفس
سری که پیش تو دارم بر آستان حق است
[...]
خوش است کنج حضور و دل از جهان فارغ
که هر چه پیش تو آید خدای داند و بس
نه بی حضور تو از کس ملول و کس از تو
نه غیبت تو کند کس نه هم تو غیبت کس
فلک به مردم نادان دهد زمامِ مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
شریر، قاضی و رهزن، امین و دزد، عسس!
ازبن دیار بباید برون جهاند فرس؛
فتاده کارکسان با جماعتی که بوند
همه عوان و همه خونی و همه ناکس!
زمام جمله سپرده هوس به چنگ هوی
[...]
همی نمود پر از می پیاله را وان پس
همی نهاد به لبهاش، او همی زد پس
(عشقی) دل من از تو چه پنهان، نموده بود هوس
که کاش زین همه اصرار، قدر بال مگس:
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.