شریر، قاضی و رهزن، امین و دزد، عسس!
ازبن دیار بباید برون جهاند فرس؛
فتاده کارکسان با جماعتی که بوند
همه عوان و همه خونی و همه ناکس!
زمام جمله سپرده هوس به چنگ هوی
مهار جمله سپرده هوی به دست هوس!
.. .... ...... .................
که از نهیبش برخاست ناله از هرکس!
به خانه اندر نادیده چهر مام و پدر
به مکتب اندر ناخوانده قل اعوذ و عبس
.. ... ...... ....... ... .... ... ..
چو قوم موسی درساخته به سیر وعدس
.. .... ...... .... ... ... .... .. ..
که بر ویند و از ویند چون سگان مگس
مگر فریشته یاری کند وگرنه به دهر
نیند با سپه دیو، خیل مردم بس
ستادهاند به تاراج بندگان خدای
چنان که رزبان در باغ رز به وقت هرس
نه از خداشان بیم و نه از بشرشان شرم
نعوذ بالله از این سگان هرزه مرس
ز خائنان و ز دزدان که بر سرکارند
شد این امین خزانه، شد آن امیر حرس
نیند غافل از آزار مرد و زن یکدم
چنان پزشک زبردست از شمار مجس
نشان شکوه بدی و به محبس افتادی
کس ار کشیدی باری یکی بلند نفس
کسان به محبس ایمنترند تا به سرای
اگرچه زنده به گورند مردم محبس
مرا ز محبس این سفلگان حکایتهاست
که کرده پایم روی زمین زندان مس
درون زندان دیدم نکرده جرم بسی
زگنده پیرکهن تا به کودک نورس
یکی اسیر، که گفت ای اجل نجاتم ده
یکی به بند، که گفت ای خدا به دادم رس
یکی به حبس، که از شهرخود به میر بلد
عریضه کرد و بنالید از عوان و عسس
یکی به ایران باز آمده ز کشور روس
یکی از ایران کرده گذر به رود ارس
یکی نوشته کتابی به تاجر دهلی
یکی گرفته جوابی ز عامل مدرس
یکی شکایت کردست کز چه روی امسال
مرکبات گران است وگوجهها نارس
یکی به محضر جمعی سروده با میرآب
که باد لعنت بر خولی و سنان عنس
یکی به عهد مدرس به نزد او رفته است
شده است با وی همره ز خانه تا مدرس
گناه بنده هم از این قبل گناهان بود
بگویم ار ندهی نسبت گزافه ز پس
به هشت سال ازین پیش شعله نامی داد
به من سلامی و دادم سلام او واپس
به سالها پس از آن، شعله اشتراکی شد
وزو به چند رفیق جوان فتاد قبس
بدین گناه شدم پنج ماه زندانی
سپس به شهر صفاهان فتادم از محبس
کنون اسیر و غریبم به شهر اصفاهان
جدا ز من زن و فرزند چون ز غژم، تگس
همی بنالم هر دم به یاد یار و دیار
سری به زیر پر اندر، چو مرغ تنگنفس
به هر طرف نگرانم در آرزوی نجات
چو مردگمشده در آرزوی بانگ جرس
نه پرسشم را پاسخ، نه نالشم راگوش
سپهرگوبی کر است و روزگار اخرس
سپهر، تلخی بارد به جان من گوبی
که پر شرنگ است این آبگینهٔ املس
به عمر خویش نشاندیم بیخ فضل و ادب
ولی دربغ که حنظل دمید ازین مغرس
زمانه بر تن ما شوخکن پلاس افکند
به جرم آنکه دریدیم جامهٔ اطلس
*
* *
همیشه تا که بود جعد زنگیان پرتاب
هماره تا که بود انف چینیان افطس
همیشه تاکه بود مار همقرین با مور
هماره تا که بود خار همنشین با خس
تن شریر به خاک و سرش به نوک سنان
بنای ظلمش ویران و رایتش منکس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد وضعیت فساد و ظلم در جامعه میپردازد، جایی که قاضیهای شریر و دزدان مثل رهزنی در حال زیر پا گذاشتن حقوق مردم هستند. شاعر از ظلموستمهایی سخن میگوید که به مردم بیپناه و ستمدیده روا داشته میشود و از وضعیت اسفناک زندگی زندانیان و کسانی که به دست حاکمان فاسد به زندان افتادهاند، شکایت میکند. او به تضاد بین معصومیت افراد و ستمی که بر آنها روا میشود، اشاره میکند و حسرت دست نیافتن به زندگی آرام و عادلانه را بیان میدارد. همچنین، با انتقاد از بیتوجهی و ظلم حاکمان، نشان میدهد که جامعه در چنگال فساد و تباهی گرفتار است و فردی که جستجوی حقیقت و عدالت دارد، در نهایت به حبس و رنج دچار میشود.
هوش مصنوعی: شخصیتهای بد و فسادکار، چه قاضی باشند و چه دزد و راهزن، همه باید از این سرزمین بروند تا دنیا از این مشکلات پاک شود.
هوش مصنوعی: کار کسانی که در جمعی هستند که همگی بیارزش و ناکارآمدند، به خطر افتاده است.
هوش مصنوعی: تمام کنترل امور به دست تمایلات و خواستههای نفسانی سپرده شده است و در واقع، خودخواهی و هوسها بر همه چیز حاکم شدهاند.
هوش مصنوعی: صدای رعدآسا و قوی او باعث شد که هر کسی از شدت ترس و شگفتی ناله کند.
هوش مصنوعی: به خانه که میروم، چهرهی مادر و پدر را نمیبینم و وقتی به مدرسه میروم، بدون خواندن دعا و بدون هیچ علاقهای حاضر میشوم.
هوش مصنوعی: همانطور که قوم موسی به دنبال نعمتهای زندگی به سفر رفتند و از وعدههای الهی بهرهمند شدند.
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف حالتی از فرومایگی و حقارت اشاره شده است. میتوان گفت شخصیتی در حال زانو زدن و تسلیم در برابر کسانی است که همچون سگهای ولگرد به او آسیب میزنند و بدون احترام و کرامت به او برخورد میکنند. در حقیقت، این تصویر از ناتوانی و ذلت انسان در برابر دیگران ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: جز با کمک فرشتگان، راهی نمیماند و در غیر این صورت، در این دنیا با سپاه دیو، جمعیت زیادی سرگردان خواهد بود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که افرادی در حال غارت و تصرف بندگان خدا هستند، درست مانند باغبان که در فصل هرس، گلهای باغ را میچیند و برداشت میکند.
هوش مصنوعی: این افراد نه از خدا میترسند و نه از آدمها شرم دارند. پناه بر خدا از این انسانهای بیاعتبار و بیتقوا.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در میان خیانتکاران و دزدان که در مقامهای بالا قرار دارند، امانتداران و افراد درستکار هم تبدیل به کسانی میشوند که به امور مالی و امنیتی رسیدگی میکنند. به عبارت دیگر، در شرایط فساد و ناامنی، افراد قابل اعتماد نمیتوانند در جایگاههای مهم قرار بگیرند و این موضوع نشاندهنده مشکل جدی در جامعه است.
هوش مصنوعی: همواره باید مراقب آزار و اذیت دیگران بود، مانند یک پزشک ماهر که همیشه در حال شمارش و دقت در کارش است.
هوش مصنوعی: هرگاه که بدی را نشان دهی، مثل این است که خود را به قفس انداختهای. اگر کسی بار سنگینی را بر دوش بکشد، باید نفس عمیق بکشد و بلند بشود.
هوش مصنوعی: افرادی که در زندان قرار دارند، از زندگی در خانهای ناامن احساس امنیت بیشتری میکنند، حتی اگر زندگی آنها به مرگ تدریجی شبیه باشد.
هوش مصنوعی: من از زندگی این افراد پایینرده داستانها و سرگذشتهایی دارم که مرا به یاد آسیبهایی میاندازد که در زندان مسی گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: در زندان مشاهده کردم که افراد زیادی بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند، در حبس هستند؛ از پیرمردان کهنسال تا کودکان تازهنفس.
هوش مصنوعی: یکی در دام اسیری است و به مرگ میگوید که مرا نجات بده، و دیگری در بند و زنجیر است و به خداوند میگوید که به فریادم برس.
هوش مصنوعی: شخصی به دلیل مشکلاتش در شهر خود به حبس افتاده و نامهای به رئیس مِیر نوشته و از سختیها و ظلمهایی که از طرف مأموران و نگهبانان متحمل شده، شکایت کرده است.
هوش مصنوعی: کسی از کشور روسیه به ایران بازگشته و در مسیر خود به رود ارس عبور کرده است.
هوش مصنوعی: یک نفر کتابی برای تاجری در دهلی نوشته و دیگری از مسئول مدرسه پاسخی دریافت کرده است.
هوش مصنوعی: شخصی از این موضوع شکایت میکند که چرا امسال میوههای مرکبات قیمت بالایی دارد و گوجهفرنگیها هنوز نرسیدهاند.
هوش مصنوعی: شخصی در جمعی با میرآب صحبت کرده و درباره خولی و سنان عنس که از شخصیتهای منفی و سرزنشبرانگیز تاریخ هستند، بدگویی کرده و لعنت را بر آنها میفرستد.
هوش مصنوعی: شخصی به نزد مدرس رفته و از خانه تا مدرس همراه او شده است.
هوش مصنوعی: بنده به خاطر گناهانش مجبور به بیان این مسئله است و اگر تو به او اختیار ندهی، او نمیتواند چیزی را به طور بیمورد نسبت دهد.
هوش مصنوعی: هشت سال پیش، شعله نامی به من سلامی داد و من هم جوابش را دادم.
هوش مصنوعی: سالها بعد، شعلهای از اشتیاق یا علاقه به وجود آمد و این شعله به چند دوست جوان منتقل شد.
هوش مصنوعی: من به خاطر یک خطا پنج ماه در زندان بودم و سپس از آنجا به شهر اصفهان منتقل شدم.
هوش مصنوعی: اکنون در شهر اصفهان به شدت احساس تنهایی و غربت میکنم و از خانوادهام دور هستم، مانند کسی که از زنی و فرزندی جدا شده است و در حسرت آنها به سر میبرد.
هوش مصنوعی: هر لحظه به یاد دوست و وطنم ناله میکنم. مانند پرندهای که در قفس اسیر است، سرم را زیر بال میگذارم و احساس تنگنا میکنم.
هوش مصنوعی: من در هر سو نگران و دلنگران هستم و مانند کسی که گم شده، در جستجوی راهی برای نجات هستم؛ همانطور که مردی مرده آرزوی صدای زنگ کاروان را دارد.
هوش مصنوعی: نه کسی به پرسش من پاسخ میدهد و نه به نالههای من توجهی میشود. انگار آسمان و زمان بیحس و کر شدهاند.
هوش مصنوعی: آسمان بر من تلخی میبارد، گویی این شفافیتی که دارم، پر از زهر است.
هوش مصنوعی: ما در طول زندگیمان تلاش کردیم که ارزشهای اخلاقی و دانایی را در خود پرورش دهیم، اما نتیجهای که به دست آمد، تلخی و ناخوشی بود.
هوش مصنوعی: زمانه بر ما دست انداخته و ما را به خاطر اینکه به مقام و ثروت خود افتخار کردیم مورد تمسخر قرار داده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق و زیبایی میتواند حتی در دلهای سخت و غیرقابل نفوذ نیز نفوذ کند و احساسات را تحت تأثیر قرار دهد. عشق توانایی شگفتانگیزی دارد که میتواند دل را نرم کند و به زندگی رنگی تازه ببخشد.
هوش مصنوعی: این عبارت به زیبایی و جذابیت ظاهری اشاره دارد. همیشه وجود موی فر و حالتهای زیبا مانند فرهای زنگی باعث جذب توجه و تحسین میشود، همچنان که زیبایی چهرههای معصوم و خوشصورت نیز دل را میرباید. زیباییهای ظاهری همواره مورد توجه و تحسین قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که وجود دارد، ماری در کنار موری زندگی میکند و همیشه تا وقتی که خاری در کنار علف است، دو موجود به هم پیوند دارند.
هوش مصنوعی: تن بدکردار به خاک افتاده و سرش به نوک نیزهها، بنای ظلمش ویران شده و پرچمش به زمین افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال خال لبش می کنم به خواب هوس
اگرچه خواب نباید به چشم کس ز مگس
به عرضه داشت نوشتم که خون بنده بریز
خطش نمود تقبل لیشه ستاند نفس
سری که پیش تو دارم بر آستان حق است
[...]
بیا که در دو جهان غیر تو ندارم کس
دل حزین مرا بی تو از دو عالم بس
ز حد گذشت فراق رخ تو ای دیده
به جان رسید دل من به غور حالم رس
اگر گذر کنم اندر دلت چه خواهد بود
[...]
خوش است کنج حضور و دل از جهان فارغ
که هر چه پیش تو آید خدای داند و بس
نه بی حضور تو از کس ملول و کس از تو
نه غیبت تو کند کس نه هم تو غیبت کس
فلک به مردم نادان دهد زمامِ مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
همی نمود پر از می پیاله را وان پس
همی نهاد به لبهاش، او همی زد پس
(عشقی) دل من از تو چه پنهان، نموده بود هوس
که کاش زین همه اصرار، قدر بال مگس:
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.