گنجور

 
جهان ملک خاتون

به یاد آمدم آن جوانی و ناز

که کردیم با دلبران طناز

به پایم نهاده بسی سروران

سری کاو بدی در جهان سرفراز

ز عشق رخم باز نشناختند

سران سر ز پای و سر از پای باز

اگر جان بدی التماس جهان

فدا بود پیشم به هنگام ناز

رخی داشتم چون گل اندر چمن

قدی داشتم راست چون سرو ناز

دو ابرو که بودی چو محراب دل

که جانها ببستند در وی نماز

دو چشمم به نوعی که نرگس به باغ

یقینش به دیدار بودی نیاز

دو گیسو که بودی بسان کمند

به دستان دو راهم بدی جمله ساز

صبا گر گذشتی به راهم دمی

به گوشم سخن نرم گفتی به راز

دو لب همچو شکّر دو رخ همچو گل

به درد دل عاشقان چاره ساز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فردوسی

پدید آمد از دور چیزی دراز

سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز

مشاهدهٔ بیش از ۶۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فردوسی
عنصری

ترا هست محشر رسول حجاز

دهنده بپول چنیوت جواز

عیوقی

کزین پس ایا دل به دنیا مناز

که عزش عذابست و نازش نیاز

دو سرو سهی را به یک بوستان

بپرورد در شادکامی و ناز

ابی آن که ز آن هر دو آمد گناه

[...]

مشاهدهٔ ۱۶ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
عسجدی

چو آمد گه زادن زن فراز

بکشکینه گرمش آمد نیاز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه