صبا با گل بگو از من دگر باز
به بستان آمدی با برگ و با ساز
ربودی دل به دستان از بر ما
درآمد بلبل خوش گو به آواز
به عشق روی گل سرو از چمنها
خرامیدند باری از سر ناز
که تا گل سرو بیند سرو در گل
کند نرگس ثنای خویش آغاز
گل خوش بو به سرو ناز می گفت
چه باشد کز درم آیی شبی باز
جوابش داد سرو بوستانی
که گفتم با صبا بسیار ازین راز
که تا آورد بویت سوی بستان
شدم از بوی جان بخشت سرافراز
ز عشق رنگ و بویت در چمنها
درآمد بلبل جانم به پرواز
گل و سرو چمن را نیست رونق
درین بستان جهان با خار می ساز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیباییهای بهار و عشق طبیعت اشاره میکند. "صبا" (باد صبحگاهی) را از گل میخواهد که دیگر به بستان نیاید، چون دلها را میرباید. بلبل از عشق به گل و سرو در چمنها میخواند و از ناز آنها لذت میبرد. گل و سرو به یکدیگر محبت میکنند و از بوی خوش و عشق یکدیگر یاد میکنند. شاعر همچنین به این نکته اشاره دارد که زیبایی و رونق چمن تنها به عشق و بوی خوش برمیگردد و در غیر این صورت، زندگی با سختیها و خارها همراه است.
هوش مصنوعی: وزیدن نسیم را به گلها بگو که دیگر به بستان برگشتهام و با چنگ و نوای خوش آمدهام.
هوش مصنوعی: دل ما را به چنگ آوردی و از ما جدا شدی. بلبل خوش صدا، با نغمهاش خبر خوبی را میخواند.
هوش مصنوعی: در اثر عشق به زیبایی و خوش عطری گل، درخت سرو با ناز و لوندی از میان چمنها راهی را قدم برداشت.
هوش مصنوعی: زمانی که گل رویید، سرو هم با تماشای آن به زیباییاش میبالد و نرگس هم با دیدن این زیبایی، از خود ستایش میکند.
هوش مصنوعی: گل خوشبو به سرو ناز گفت: چه چیزی باعث میشود که تو شبها از منزل بیرون بیایی و به من سر بزنی؟
هوش مصنوعی: به درخت سرو باغ گفتم که باد صبا بسیار از این راز میگوید و او هم به من پاسخ داد.
هوش مصنوعی: وقتی عطر تو را به سوی باغ میآورد، من از بوی خوش جان بخشت سرشار و سرافراز شدم.
هوش مصنوعی: از عشق تو، رنگ و بوی تو در گلزارها پدیدار شد، و بلبل جانم به پرواز درآمد.
هوش مصنوعی: بستان این جهان با خارها آراسته شده و گل و درختان سرسبز چمن دیگر جذابیتی ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی دیگر به کرمان رفت و شیراز
یکی دیگر به ششتر رفت و اهواز
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز
شدی اورنگ چون ناقوس از آواز
پدر گنج سخن را کرد در باز
پسر را گفت ای جویندهٔ راز
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
مگر یاری درافتد محرم راز
که مرموزی توان گفتن بدو باز
ولی ترسم که گفتستند نتوان
به خورد صعوه دادن لقمهٔ باز
توانم آشنایی داد با دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.