گنجور

 
عیوقی

کزین پس ایا دل به دنیا مناز

که عزش عذابست و نازش نیاز

دو سرو سهی را به یک بوستان

بپرورد در شادکامی و ناز

ابی آن که ز آن هر دو آمد گناه

ز یک دیگرانشان جدا کرد باز

ایا ورقه دوری تو از یار خویش

شدم بی تو کوتاه عمری دراز

مرا گفته بودی که آیم برت

شدی از برم باز نایی تو باز

قضا تا در مرگ تو باز کرد

به خود بر در غم نکردم فراز

به نزد تو خواهم همی آمدن

مرا هم بر جای خود جای ساز