گنجور

 
جهان ملک خاتون

هست چون زلف بتانم هوس عمر دراز

تا دمی درد دل خویش بگویم به تو باز

سر به گوش تو نهم حال جهان عرضه دهم

تا نظر بر من بیچاره کنی از سر ناز

سرّ عشق تو نخواهم که بگویم با کس

خاصه با باد صبا کاو نبود محرم راز

دور وصل تو چو عمرست شتابان چه کنم

چند نالم ز غم عشق تو شبهای دراز

چند پیش رخ مه پیکر تو جان جهان

همچو شمعی بود از هجر تو در سوز و گداز

چند گویم به لب آمد ز غمم جان عزیز

چند گویی به من خسته که با درد بساز

دل بیچاره ی من با غم عشقت چه کند

چون کبوتر نتواند که کند حمله به باز

مرغ جان من مسکین به هواداری تو

آن تواند که کند بر سر کویت پرواز

وا پس آ جان گرامی به تنم تا گویند

عمر بگذشت ولی جان به جهان آمد باز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز

بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز

من و او هر دو بحجره در و می مونس ما

باز کرده در شادی و در حجره فراز

گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز

روز ناز تو گذشته‌است بدو نیز مناز

ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی

سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز

گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز

[...]

منوچهری

نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز

می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز

ای بلنداختر نام‌آور، تا چند به کاخ

سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز

بوستان عود همی‌سوزد، تیمار بسوز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

از غم هجر طراز همه خوبان طراز

زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز

به امید خبر یار و به طمع نظرش

به شبان سیه دیر و به روزان دراز

اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش

[...]

لبیبی

کره ای را که کسی نرم نکردست متاز

بجوانی و بزور و هنر خویش مناز

نه همه کار تودانی نه همه زورتراست

لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه