گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای دل ار سرگشته‌ای از جور دوران غم مخور

باشد احوال جهان افتان و خیزان غم مخور

تندباد چرخ چون در آتش عشقت فکند

آبرویت گر شود با خاک یکسان غم مخور

گرچه چون یعقوب گشتی ساکن بیت الحزن

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

در طلب باش و مباش از لطف یزدان ناامید

هم به امّیدی رسند امیدواران غم مخور

کعبه مقصود خواهی رو متاب از بادیه

دل بنه بر درد از خار مغیلان غم مخور

درد او بهتر ز درمانست بنشین صبر کن

درد دل را گر نیابی هیچ درمان غم مخور

اعتمادی نیست بر کار جهان خرسند باش

آب باز آید به جوی رفته ای جان غم مخور

باغبانا صبر کن با زحمت زاغان بساز

بلبل شوریده باز آید به بستان غم مخور

ای جهان تا کی دل از کار جهان داری ملول

روزگارت عاقبت گردد به سامان غم مخور