گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای به خوبی تو در جهان مشهور

از رخت چشم زخم بادا دور

کار گیتی همه به کام تو باد

دوستان شاد و دشمنان مقهور

تا بکی باشد ای دو دیده ی من

دیده از دیدن رخت مهجور

دیده ی من رخ تو می طلبد

تا ز شمع جمال یابد نور

روشنایی ز ما دریغ مدار

در شب زلفت ای مه منظور

گل به خار وصال با هجران

گه دهد نوش گه زند زنبور

چون طبیب دل منی تو به لطف

شربتی خواهد از لبت رنجور

دل ز هر دو جهان تو را خواهد

من بهشتم بهشت و حور و قصور

گرچه از ما کناره می طلبی

در جانم به عشق تو مشهور