گنجور

 
جهان ملک خاتون

آمد نسیم صبحدم وز یار می آرد خبر

یاری که گر بینیش رو خیره شود در وی بصر

ای من غلام روی تو جان می دهم بر بوی تو

ساکن شدم در کوی تو بر ما نمی آری گذر

بادت فدا جان رهی داغم به دل تا کی نهی

ای قامت سرو سهی از مردمی درمانگر

از غمزه شهلای تو وز روی شهر آرای تو

آن قامت و بالای تو بر خون ما بندد کمر

آشفته ام چون موی تو روی دل ما سوی تو

در آرزوی روی تو تا کی خورم خون جگر

چشمان مستت خورده می روی تو چون گل کرده خوی

ای نور دیده تا به کی بر ما نیندازی نظر

ای دیده ی پر خون من بر اشک چون جیحون من

بر طالع وارون من رحمی کنی جانا مگر

یک شب نیامد پیش من صد نیش زد بر ریش من

با این همه در کیش من جان کرده ام پیشش سپر

ای نور هر دو دیده ام بس در جهان گردیده ام

بالله اگر من دیده ام همچون تو منظوری دگر

هر لحظه ای گریان شوم وز شوق سرگردان شوم

در عید تو قربان شوم چون سروم ار آیی به بر

فارغ تو از حال جهان ای مه رخ نامهربان

من بر فدایت می کنم جان و جهان و مال و سر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر

جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
سنایی

ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر

از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور

زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران

با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر

ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سوزنی سمرقندی

خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر

یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر

وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن

بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر

خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او

[...]

اثیر اخسیکتی

افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر

چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر

چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو

از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر

نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان

[...]

مولانا

ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر

تا سینه‌ها روشن شود افزون شود نور نظر

کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده

تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر

چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه