لشکر عشق تو چون غوغا کند
آتشی در جان ما پیدا کند
دیده را بر هم نمی یارم زدن
تا خیالت در دو چشمم جا کند
در ره عشقت چو خاکم تا مگر
سرو بالایت نظر بر ما کند
کام جانم را بده کامروز دل
گوش کی با وعده ی فردا کند
سرو ناز بوستان بخرام کاو
تا نظر باری در آن بالا کند
تا به چند از غمزه های نیمه مست
عاشقان را در جهان رسوا کند
تا یکی جان جهان را بر رخش
چون دو زلف خویشتن شیدا کند
دل چو ننشیند ز جست و جوی عشق
او یقین سر در سر سودا کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پس یتیم بیکسی پیدا کند
مال او در دفتر خود جاکند
صد چو عالم در نظر پیدا کند
چونک چشمت را به خود بینا کند
شکل موزونت که در دل جا کند
هر که بیند در جهان، سودا کند
با قدت بر جا نماند پای سرو
باغبانش گر چه پا بر جاکند
نسخه ای از روی تو نتوان ستد
[...]
عشق بر نابودنی سودا کند
عشق در ویرانه ها غوغا کند
هر جفا کان دلبر زیبا کند
چون وفا در جان عاشق جا کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.