یار بی جرمی ز من بیزار شد
ناگهان با دشمنانم یار شد
مونس جانش همی پنداشتم
نام و ننگم در سر این کار شد
زاری و افغان من سودی نداشت
چون بدیدم موجب آزار شد
دیده ام از خواب غفلت مست بود
ای دریغا این زمان بیدار شد
در میان بحر شوق از ابر چشم
دامنم مانند دریا بار شد
هر گلی کز باغ وصلش دل بچید
عاقبت در چشم بختم خار شد
آخرالامر از فراق روی او
دل ز جان، جان از جهان بیزار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و بیوفایی یاری سخن میگوید که بیدلیل از او دور شده و به دشمنانش پیوسته است. او در ابتدا فکر میکرد که آن یار مونس جانش است، اما حالا میبیند که او موجب آزارش شده است. شاعر با زاری و ناله نتوانسته توجه یار را جلب کند و متوجه میشود که در خواب غفلت بوده و اکنون بیدار شده است. در دشت شوق، احساساتش به شدت افزایش یافته و غم و اندوه او مانند دریا گسترده است. هر چقدر هم که از باغ وصال یار گل چیده، در نهایت در چشمش، آن گلها به خار تبدیل شدهاند. در پایان، شاعر از فراق یار و دوری او به شدت رنج میبرد و دلش از زندگی و جهان بیزار شده است.
هوش مصنوعی: ناگهان دوست بیگناه از من دلزده شد و به دشمنانم پیوست.
هوش مصنوعی: من فکر میکردم که دوست و همدم جانم، نام و اعتبارم در این کار محفوظ خواهد ماند.
هوش مصنوعی: گریه و نالههای من فایدهای نداشت، زیرا وقتی دیدم که خود باعث زحمت و آزار دیگران شدم.
هوش مصنوعی: در خواب غفلت به سر میبردم و حالا که بیدار شدهام، از این وضعیت افسوس میخورم.
هوش مصنوعی: در دل احساسات عمیق و عشق، از چشمانم اشکهایم مانند دریا سرازیر شد.
هوش مصنوعی: هر گلی که از باغ وصال او چیدهام، در نهایت برای من تبدیل به خاری در چشم شد.
هوش مصنوعی: در پایان، به دلیل دوری از چهرهاش، دل از جان بیرون آمد و جان از دنیای مادی بیزار شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیر ما وقت سحر بیدار شد
از در مسجد بر خمار شد
از میان حلقهٔ مردان دین
در میان حلقهٔ زنار شد
کوزهٔ دردی به یک دم درکشید
[...]
هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد
شمع افروزان بنه در آفتاب
بنگرش چون محو آن انوار شد
نیست نور شمع هست آن نور شمع
[...]
آفتاب عمر بر دیوار شد
والله ار نفسم دمی بیدار شد
تا ز پیشم نازنین دلدار شد
بی رخش نور و نوام از کار شد
پوستم بر استخوان مانند چنگ
چنگ گشتم ناله زیر و زار شد
تا هوای چشم و زلف پر خمش
[...]
زان می اندک به حرمت خوار شد
کاندکش مستدعی بسیار شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.