تا ز پیشم نازنین دلدار شد
بی رخش نور و نوام از کار شد
پوستم بر استخوان مانند چنگ
چنگ گشتم ناله زیر و زار شد
تا هوای چشم و زلف پر خمش
در دماغ این دل افکار شد
خسته آنغمزه غماز گشت
بسته آن طره طرار شد
عکس دندانش چو بر چشمم فتاد
چشم من چون ابر گوهر بار شد
بسکه چشمش خلق را بیمار کرد
عاقبت او نیز هم بیمار شد
کی بود یارب که گویند آن صنم
همچو روی خود نکو کردار شد
از لبش ابن یمین گوید سخن
همچو طوطی زان شکر گفتار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود صحبت میکند. او میگوید که با دوری از دلدار، زندگیاش بینور و پژمرده شده و حالتی ناامیدانه پیدا کرده است. پوست او به استخوانش چنگ زده و به شدت تحت تاثیر زیبایی معشوق قرار گرفته است. هر نگاه و زلف او، دل را شاد و در عین حال بیمار میکند. شاعر به توصیف لب و دندان معشوق میپردازد و میگوید که زیبایی او باعث شده دیگران نیز دچار عشق و بیماری شوند. در نهایت، به فضایل بارز معشوق اشاره میکند که سخنانش شیرین و دلنشین است.
هوش مصنوعی: وقتی دلبر زیبا و محبوب من از پیشم رفت، زندگی برایم بینور و سرور شد.
هوش مصنوعی: پوستم به استخوان چسبیده و مانند ساز شدهام، ناله و زاری از من برمیخیزد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و زلفهای پر پیچ و خم، در ذهن این دل، افکار و احساسات را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: تحت تأثیر آن غم و اندوه قرار گرفتهام و آن موهای زیبا درهم پیچیده و به ظاهر به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: زمانی که تصویر دندانهای او به چشمم افتاد، چشمانم مانند ابری پر از اشک شدند.
هوش مصنوعی: چشم او به قدری تأثیرگذار بود که دیگران را بیمار کرد و در پایان خودش نیز به همان حال مبتلا شد.
هوش مصنوعی: کیست آن کسی که گفتهاند این معشوق به زیبایی و نیکی، همانند چهرهاش، رفتار کرده است؟
هوش مصنوعی: از لب او همچون طوطی، سخنانی شیرین و دلنشین شنیده میشود که مثل شکر هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیر ما وقت سحر بیدار شد
از در مسجد بر خمار شد
از میان حلقهٔ مردان دین
در میان حلقهٔ زنار شد
کوزهٔ دردی به یک دم درکشید
[...]
هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد
شمع افروزان بنه در آفتاب
بنگرش چون محو آن انوار شد
نیست نور شمع هست آن نور شمع
[...]
آفتاب عمر بر دیوار شد
والله ار نفسم دمی بیدار شد
یار بی جرمی ز من بیزار شد
ناگهان با دشمنانم یار شد
مونس جانش همی پنداشتم
نام و ننگم در سر این کار شد
زاری و افغان من سودی نداشت
[...]
زان می اندک به حرمت خوار شد
کاندکش مستدعی بسیار شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.