ای ز رویت خیره چشم آفتاب
وی به مهر روی تو دلها کباب
برقع از روی چو خورشیدت بکش
زآنکه بر خور کس نمی بندد نقاب
چهره بنما در شب دیجور هجر
تا ز زلفت تاب گیرد ماهتاب
حلقه ی زلف پریشان برگشای
تا فتد مشک ختن در پیچ و تاب
از شکر شیرین تری ای حورزاد
از چه می گویی چنین تلخم جواب
جان فدای روی تو کردم کنون
نازنینی تا چه می بینی صواب
یک نظر بر حال زار ما فکن
بر دو چشم ما ببستی راه خواب
از جفا کوته نکردی دست جور
تا جهان کردی به غم یک سر خراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنیی چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائیی چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
ابشروا یا قوم هذا فتح باب
قد نجوتم من شتاب الاغتراب
افرحوا قد جاء میقات الرضا
من حبیب عندهام الکتاب
قال لا تأسوا علی ما فاتکم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.