گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای ز رویت خیره چشم آفتاب

وی به مهر روی تو دل‌ها کباب

برقع از روی چو خورشیدت بکش

زآنکه بر خور کس نمی بندد نقاب

چهره بنما در شب دیجور هجر

تا ز زلفت تاب گیرد ماهتاب

حلقه ی زلف پریشان برگشای

تا فتد مشک ختن در پیچ و تاب

از شکر شیرین تری ای حورزاد

از چه می گویی چنین تلخم جواب

جان فدای روی تو کردم کنون

نازنینی تا چه می بینی صواب

یک نظر بر حال زار ما فکن

بر دو چشم ما ببستی راه خواب

از جفا کوته نکردی دست جور

تا جهان کردی به غم یک سر خراب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

این جهان خواب است، خواب، ای پور باب

شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟

روشنی‌یْ چشم مرا خوش خوش ببرد

روشنیش، ای روشنائی‌یْ چشم باب

تاب و نور از روی من می‌برد ماه

[...]

وطواط

آفتاب از روی تو بر دست تاب

خود ازین رویست فخر آفتاب

در سحاب از جود تو آمد اثر

زان بود خیرات عالم در سحاب

زور و تاب خسروان سهم تو بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

من عجب دارم همی از شاعران

تا چرا گویند راد است آفتاب

گرد صحرا سال و مه گردد همی

تا کجا در یابد او یک قطره آب

برخورد آن آب و آنگه میدهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مولانا

هیچ می‌دانی چه می‌گوید رباب؟

ز اشک چشم و از جگرهای کباب

پوستی‌ام دور مانده من ز گوشت

چون ننالم در فراق و در عذاب

چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۲۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه