ای ز رویت خیره چشم آفتاب
وی به مهر روی تو دلها کباب
برقع از روی چو خورشیدت بکش
زآنکه بر خور کس نمی بندد نقاب
چهره بنما در شب دیجور هجر
تا ز زلفت تاب گیرد ماهتاب
حلقه ی زلف پریشان برگشای
تا فتد مشک ختن در پیچ و تاب
از شکر شیرین تری ای حورزاد
از چه می گویی چنین تلخم جواب
جان فدای روی تو کردم کنون
نازنینی تا چه می بینی صواب
یک نظر بر حال زار ما فکن
بر دو چشم ما ببستی راه خواب
از جفا کوته نکردی دست جور
تا جهان کردی به غم یک سر خراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با استفاده از تصویرسازیهای زیبایی به توصیف زیبایی معشوق و عشق شاعر به او میپردازد. شاعر به آفتاب و ماه تشبیه میکند و از معشوق میخواهد که خود را نمایان کند و پردهها را کنار بزند. او از غم دوری و دلتنگیاش میگوید و از معشوق میخواهد که نگاهی به حال زار او بیندازد. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که با وجود تمام دردها و غمها، عشق به معشوق همچنان مهمترین چیز در زندگیاش است.
هوش مصنوعی: ای زیبایی که چهرهات چون آفتاب درخشان است، دلهای مردم به خاطر تماشای روی تو به عشق میسوزد.
هوش مصنوعی: حجاب خود را از چهرهات بردار، چرا که هیچکس نمیتواند به خورشید پوشش بزند.
هوش مصنوعی: در شب تار و غمگین جدایی، چهرهات را نشان بده تا نور شب از زیبایی موهایت تاب بگیرد.
هوش مصنوعی: موهای شل و آشفتهات را باز کن تا عطر خوشی در فضای اطراف پخش شود.
هوش مصنوعی: تو ای حورزاد، همچون شکر شیرین هستی، پس چرا به من این گونه تلخ و ناامید صحبت میکنی؟
هوش مصنوعی: جانم را فدای زیبایی تو کردهام، حالا ای عزیز، ببین چه چیزی را درست میدانی یا چه تصمیمی میگیری.
هوش مصنوعی: به ما یک نگاه بینداز و ببین چقدر در رنج و درد هستیم، اما تو چشمانت را بستهای و به خواب رفتهای.
هوش مصنوعی: تو از ظلم و ستم رحم نکردی و دست از آن نکشیدی، تا اینکه همه جا را در غم و ناراحتی فروبردی و هر چیز را ویران کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.