ای دیدهٔ نم دیده بی روی تو خون ریزد
طوفان ز غم عشقت هر لحظه برانگیزد
هر باد که برخیزد در صبحدم از کویش
مهر رخ آن مه را با خاک من آمیزد
هر حلقه که بگشایی از زلف پریشانت
بینی تو بسی دلها کز حلقه درآویزد
با لطف گل سوری در گلشن جان افروز
چون روی تو را بیند در حال فرو ریزد
طالع نکند یاری کاو در بر ما آید
بیچاره دل حیران با بخت چه بستیزد
چون نقد دل خود را در خاک درت گم کرد
خاک سر هر کویی از بهر چه می بیزد
در کوی وفاداری شد جان جهان ساکن
گر سر برود او را از کوی تو نگریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و دلتنگی میپردازد. شاعر از حالتی که به خاطر دوری معشوقش تجربه میکند، سخن میگوید و توصیف میکند که چطور چهره معشوقش خون ریزد و طوفانهای غم هر لحظه در وجودش شعلهور میشود. همچنین اشاره میکند که هر بادی که از کوی معشوق بوزد، مهر و زیبایی او را با خاک او درمیآمیزد. شاعر در ادامه بیان میکند که زلف پریشان معشوق دلهای بسیاری را به خود جذب میکند و زیباییهای او باعث میشود دیگران به شکوه و عظمت عشق او پی ببرند. او به ناامیدی ناشی از دوری از محبوب اشاره میکند و میگوید که هیچ یاری نمیتواند به او آرامشی بدهد. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشق وفادارانهاش تا آخرین لحظه در نزدیکی معشوقش باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای چشم گریان، بیوجود تو، خون گریه میکند و هر لحظه بر اثر اندوه عاشقانهات طوفانی بهپا میشود.
هوش مصنوعی: هر بادی که صبحها از آن کوچه بلند شود، عشق آن ماه را با خاک من در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: هر بار که گرهای از موهای نامنظمت را باز کنی، میبینی که دلهای زیادی به آن گره خوردهاند و مجذوب زیباییات شدهاند.
هوش مصنوعی: با محبت گل سرخ در باغی که جان میبخشد، وقتی که کسی روی تو را ببیند، قلبش به شوق میآید و به طرز زیبایی باز میشود.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا خوشبختی یاری را نصیب ما نمیکند که به دلم آرامش بیاورد. دل بیچارهام حیران است و نمیداند چگونه با سرنوشتش مبارزه کند.
هوش مصنوعی: وقتی دل گرانبهای خود را در آستانه تو گم کردم، چرا خاک هر کوچهای از من انتظار دارد که بر روی آن بوسه بزنم؟
هوش مصنوعی: در محلهای که وفاداری حکمفرماست، جان و دل ما آرام گرفته است. اگر حتی سر او هم برود، باز هم از جایی که تو هستی دور نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراستهی معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
[...]
آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد
وان لحظه که بنشیند بس شور (بپا خیزد)
از خاک سر کویش خالی نشود جانم
گر خون من مسکین با خاک برآمیزد
ای ساقی آتش روی آن آب چو آتش ده
[...]
گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد
هر جا که دلی باشد در دامنش آویزد
آن شعله که دل سوزد، از مهر تو افروزد
وان باد که جان بخشد، از زلف تو برخیزد
هر دل که برد چشمت، در دست غم اندازد
[...]
با باد لبت ساقی چون می به قدح ریزد
صد کشته به یک جرعه از خاک بر انگیزد
گر زیر درخت گل باز آنی و بنشینی
هر باد که برخیزد گل بر سر گل ریزد
بنمای به خوبان رخ در حسن مکن دعوی
[...]
گفتم که دمی بنشین تا فتنه نبرخیزد
گفتا نبود عاشق کز فتنه بپرهیزد
گفتم ز خُم وحدت هر جام به هر رنگست
گفتا که محیط از موج صد نقش برانگیزد
گفتم که شوم عاقل وز عشق تو بگریزم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.