ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها
وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها
حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش
سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها
از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب
هجران آن گلرخ مرا در دل شکستم خارها
جور بتان آزری آورد جان ما به لب
ای بر دل افگار من زآن آزری آزارها
یکباره از وصلت دری بگشودیی بر جان من
وز روز هجرانت مرا بر دل نشسته بارها
از شادی وصلت منم محروم و محزون از چه روی
ای جان ز غم بنهاده ای بر جان ما خروارها
گفتم به هجران بیش از این آخر تحمّل چون کنم
گفتا جهان مشتاب تو، صبری بکن در کارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و دردهای ناشی از جدایی از محبوب میپردازد. او زیبایی محبوب را به گلها تشبیه میکند و از تاثیر بوی زلفش بر بازارها و دلها سخن میگوید. او دل پر درد خود را از چشم محبوب پنهان میکند و میگوید که هر کس در عشق، بهرهای دارد، اما او تنها با خاری از جدایی مواجه است. در ادامه، شاعر از رنجهای وارده بر جانش ناشی از دوری محبوب گله میکند و میپرسد چرا با وجود وصل او اینقدر غمگین است. در پاسخ، محبوب به او توصیه میکند که در این دنیا صبوری کند و به کارها بیاندیشد. شعر به تبیین احساسات عمیق عاشق و دشواریهای عشق و جدایی میپردازد.
هوش مصنوعی: ای چهره زیبای تو، مانند گلها در باغها میخندد و عطری که از زلفهای جذابت بلند میشود، بازارها را در هم میریزد و به هم میزند.
هوش مصنوعی: احوال دل پر درد خود را از تو پنهان میکنم، چونکه صمیمیترین رازهایم نیز از تو پنهان است. ای کسی که از اسرار آگاه هستی!
هوش مصنوعی: هر کس که به وصال معشوقش دست یافته، در گلستان عشق او زندگی میکند، اما من که به خاطر جدایی آن معصوم دلنشین، در درونم پر از درد و خارهای شکسته هستم.
هوش مصنوعی: تأثیر زیباییهای معشوق، جان ما را به لب رسانده است. ای کسی که دل من را به درد آوردهای، از آن زیباییها و سختیها رنجها میبرم.
هوش مصنوعی: یکباره تو در را به روی وصال خود به رویم گشودی و روح من را از شادی پر کردی، اما از روزی که از هم جدا شدیم، غم و درد دوری چندین بار بر دل من نشسته است.
هوش مصنوعی: من از شادی وصالت محروم و گرفتار غم هستم. ای جان، چرا این همه غم را بر دوش ما گذاشتهای؟
هوش مصنوعی: به او گفتم تحمل جدایی بیشتر از این برایم سخت است. او پاسخ داد که دنیا را بیتابی نکن و در کارهایت صبر داشته باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
[...]
در خم گیسوی کافر کیش داری تارها
بهر گمره کردن پاکانست این زنارها
پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست
کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها
فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو
[...]
ای گل روی تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها
گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ
بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها
گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه
[...]
گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها
همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها
چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن
کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها
پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب
[...]
ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
گل ز سودای رخت افتاده در بازارها
هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند
آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها
اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.