بامدادان که سر از خواب گران برگیرد
چشم مخمور بتم شیوهٔ دیگر گیرد
هر که لب بر لب جان بخش تو ساید به صبوح
هیچ شک نیست که او زندگی از سر گیرد
رخ چون سیم من خسته جگر ای دل و دین
دیده هر شب ز غم عشق تو در زر گیرد
سخنی هست مرا راست چو قد خوش یار
پیش آن سرو سمن بوی اگر درگیرد
کز جهان برخورد و از دو جهان غم نخورد
هرکه آن قامت و بالای تو در بر گیرد
از سر لطف و خداوندی جانان چه شود
اگر او بار فراق از دل ما برگیرد
گر زلال شب وصلت بزنی بر دل ما
دلبرا زآتش عشق تو جهان درگیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره میکند و تأثیر عشق او بر زندگی و دل خود را بیان میکند. او در بامدادان از خواب برمیخیزد و به یاد معشوق و چشمانش که مست کرده، به عشق خود میاندیشد. شاعر همچنین میگوید که هرکس لب به بوسهی معشوق بزند، حتماً زندگی را از نو آغاز میکند. او با نوای دلنشین خود و با اشاره به غم عشق، زیبایی معشوق را توصیف میکند و میگوید که کسی که زیبایی و اندام او را در آغوش گیرد، از غمهای دنیا رهایی مییابد. در نهایت، شاعر آرزو میکند که اگر معشوق به او روی آورد، آتش عشقش را در دل او شعلهور کند.
هوش مصنوعی: صبح که از خواب سنگین بیدار میشود، چشم مست و خوابآلود به شکل دیگری باز میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که با لبهای جانبخش تو تماس پیدا کند، قطعاً در صبح دوباره زندگی را با نیروی تازهای آغاز میکند.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند نقره است و دلم به خاطر تو ناراحت و خسته است. ای دل، چشمانم هر شب از غم عشق تو پر از اشک میشود.
هوش مصنوعی: سخنی دارم که به زیبایی و صداقت لب به میان میآورم، مانند قامت خوشیال محبوبم، و اگر بوی خوش گلهای سمن به مشام برسد، آن را با دل و جان احساس میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و قامت تو نزدیک شود، از درد و غم این دنیا و آن دنیا دور خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر جانان با لطف و رحمت خود، بار فراق را از دل ما بردارد، چه اثر بزرگی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: اگر شب زیبای وصالت بر دل ما بگذرد، ای عزیز، به خاطر عشق تو، جهان به آتش خواهد درآمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در چمن گرد سمن چونکه بنفشه بدمد
عارض یار من آن را به زنخ برگیرد
بلبل از منبر گلبن چونکه درآید به سخن
سرخ گل جامه دران پایه منبر گیرد
قمری از سرو چو آهی بزند سوخته وار
[...]
چون مه پرده سرا چنگ ببر در گیرد
مطرب از پرده ی عشاق نوا بر گیرد
همچو شمعم برود آب رخ از آتش دل
کار شمع ار چه هم از آتش دل درگیرد
تا کند خون من از ساغر خونخوار طلب
[...]
دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد
ور بمیرد ز غمش زندگی از سر گیرد
صفت شمع به پروانه دلی باید گفت
کین حدیثی است که با سوختگان در گیرد
مفتی ار فکر کند در ورق رخسارش
[...]
روز آنست که عالم طرب از سر گیرد
و آسمان کام دل خود ز زمین برگیرد
رایت فتح سر و قد کشد اندر گردون
گلبن باغ سعادت ز ظفر برگیرد
چون عروسان به سر تخت برآید خورشید
[...]
گر شبی ماه رخت پرده ز رو برگیرد
شمع از حسرت آن سوختن از سر گیرد
سوخت سر تا قدمم بهر تو چون شمع و هنوز
با تو سوز دل ما هیچ نمی درگیرد
آن زمان چهرهٔ مقصود توان دید که عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.