برگشت نگار و دل ز ما برد
ما را به غم فراق بسپرد
آن دل که ز ما ستد به دستان
بستد ز من آن بگو کجا برد
برگشت ز ما و خسته جانم
از تیغ فراق خود بیازرد
از دست فراق او دل من
خون جگر از دو دیده بفشرد
فریاد که هجر سوزناکت
گردِ ستم از جهان برآورد
آوخ چه کنم که باد بویی
سوی من خسته دل نیاورد
می دان به یقین که برنیاید
کاری که بزرگ باشد از خرد
این باده فروش هم غلط کرد
نشناخت شراب صافی از درد
بر آتش عشق گرم بودیم
آخر تو بگو که از چه بفسرد
هر چند که در جهان وفا نیست
در درد غمت وفا به سر برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق و دوری محبوب صحبت میکند. او از بازگشت نگار و دلی که از او گرفته شده، مینالد و به غم فراق میپردازد. دل او به خاطر جدایی آزرده است و از این درد، اشک میریزد. شاعر به فریاد میگوید که جدایی به او سوز میزند و بر آسیبهایی که از این جدایی بر او وارد شده، تأکید میکند. او از بیوفایی دنیا و غم محبوب سخن میگوید و در نهایت به این نتیجه میرسد که در عشق و غم، وفا وجود دارد، حتی اگر در جهان وفاداری نیست.
هوش مصنوعی: عکس زیبای محبوب بازگشت و دل ما را از ما گرفت و ما را به غم فراق سپرد.
هوش مصنوعی: دلِ کسی که از من رفت، با دستانش جاودانه شد. حالا بگو که آن دل را کجا بردی؟
هوش مصنوعی: از دوری تو، دل و جانم خسته و رنجیده شده است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری او به شدت درد میکند و اشکهایم را بریزید.
هوش مصنوعی: فریاد بزن که جدایی تو دردناک است و ستم بر این جهان غلبه کرده است.
هوش مصنوعی: ای کاش که باد خبری از معشوقم برایم بیاورد، اما دریغ که هیچ نشانهای از آن دلبر خسته به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: بدان که قطعاً هیچ کار بزرگی از خرد و اندک برنمیآید.
هوش مصنوعی: این فروشنده شراب هم اشتباه کرد و نتوانست نوشیدنی خالص را از درد و رنج تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: ما در آتش عشق احساس گرمی و شعف میکردیم، اما تو بگو که چرا این عشق به سردی گراییده است؟
هوش مصنوعی: هرچند در دنیا وفاداری وجود ندارد، اما در غم تو وفاداری را به پایان میرسانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور وی چنین بود که رعناست
طیره شده و روان پر درد
یک روی ز شرم دوستان سرخ
یک روی ز بیم دشمنان زرد
ای در دل عاشقان تو درد
و ای چهره دوستان تو زرد
از جمله عاشقان منم طاق
وز باره نیکوان توئی فرد
سر برزند از غم تو هر شب
[...]
ای مانده من از جمالِ تو فرد
هجرانِ تو جفتِ محنتم کرد
چشمیست مرا و صدهزار اشک
جانیست مرا و یک جهان درد
گردونِ کبودپوش کردهست
[...]
گر بنده نظامی از سر درد
در نظم دعا دلیریی کرد
امروز که باده می توان خورد
یک هفته بهانه می توان کرد
هان تا به موافقت برآریم
از مغزِ خمِ گرفته سر گرد
هر کو سرِ پایِ خم ندارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.