الا ای سرو ناز نازپرورد
تنت بادا جدا از رنج و از درد
عزیز من خبر داری ز حالم
که روز هجر تو با ما چها کرد
نگارینا به حالم رحمت آور
که با غم جفتم و از و صل تو فرد
تو می دانی که از هجر تو دارم
سرشکی ارغوانی و رخی زرد
به درد عشق جانانم قرینست
دلی گرم و رخی زرد و دمی سرد
نیارم بر سر کویت گذشتن
که با عشقت نیارم شد هماورد
مبادا کز من خاکی نشیند
نگارینا دمی بر دامنت گرد
تو بس شیرین زبان یاری همانا
به شیر و شکّرت مادر بیاورد
جهان در باز جان و دل که جان را
دریغ از کس نمی دارد جوانمرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و شوقی است که شاعر به معشوقش دارد. شاعر از درد و رنجی که به خاطر جدایی از محبوبش متحمل شده، صحبت میکند و از او میخواهد که به حالش رحم کند. او به غم و اندوه ناشی از این جدایی اشاره میکند و از وضعیت جسمی و روحی خود میگوید؛ چهرهای زرد و دل پر از درد. شاعر به معشوقش میگوید که نمیتواند بر سر کوی او عبور کند و از این میترسد که نامش بر زمین بماند. در نهایت، با اشاره به شیرینی کلام معشوق و اهمیت جوانمردی در این دنیا، پیام عشق و اشتیاق را بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای سرو ناز، امیدوارم همیشه سلامت و خوشبخت باشی و از هر گونه رنج و آلم دور بمانی.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، آیا از وضعیت من آگاهی داری؟ در روزی که از تو دور بودم، چه بر من گذشت؟
هوش مصنوعی: ای دوست زیبا، به حال من توجه کن و بر من رحمت بیاور، زیرا که من با غم و اندوه زیادی روبهرو هستم و از وصل و نزدیکیت دور ماندهام.
هوش مصنوعی: تو میدانی که به خاطر دوریات چقدر غمگین و حزینم، دلی غمگین دارم و چهرهام رنگ پریده است.
هوش مصنوعی: عشق محبوبم موجب درد و رنج من شده است، در حالی که دل من پر از اشتیاق است، اما چهرهام به خاطر غم و اندوه رنگ باخته و نفسهایم سرد و بیروح شدهاند.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از جلوی خانهات بگذرم، چون عشق تو برایم در این مسیر مانند یک رقیب سرسخت شده است.
هوش مصنوعی: مبادا که با نشستن تو بر دامنت، حتی یک ذره خاک از من بر تو نشیند.
هوش مصنوعی: تو خیلی خوشزبان و لحن شیرینی داری، مانند مادری که برای فرزندش شیر و شکر آماده میکند.
هوش مصنوعی: جهان در حالتی قرار دارد که روح و دل آن، جوانمردانه است و هیچ چیزی از جان خود دریغ نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گمراهی ز گیتی سر برآورد
شب بی دانشی سایه بگسترد
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
به گرمای تموز از سرد سوزش
صد و پنجه مسافر خشک بفشرد
رهی رفت و غلام برده برده
زهی قسمت رهی و ژاله شاکرد
زه ای پستت بمانده ماه بهمن
[...]
رخ خوب تو ناموس قمر برد
لب لعل تو بازار شکر برد
بنفشه گرچه بازاری همیداشت
چو زلف دید سردر یکدیگربرد
گل سرخ از تو می بربست طرفی
[...]
فریدون بود طفلی گاو پرورد
تو بالغدولتی هم شیر و هم مرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.