ز قدّت چون خجل شد سرو آزاد
مکن بر بی دلان زین بیش بیداد
سوی ما یک نظر فرما ز رحمت
که تا گردد جهانی از تو دلشاد
به فریاد دل مسکین من رس
که جانم آمد از دستت به فریاد
دل و جان و جوانی در غم تو
نگارینا بدادم جمله بر باد
دل بیچاره ی ما از هوایت
به دام زلف شبرنگت درافتاد
چه گویم مادر ایام گویی
به عشق آن پری زاده مرا زاد
ز جانت بنده گشتم رایگانی
مکن بر ما ستم ای سرو آزاد
بده کام دلم یک روز ور نی
زنم از دست جورت در جهان داد
گرش خون من مسکین مرادست
جهان و جان فدای جان او باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.