به بستان جهان ای سرو آزاد
ز جانت بنده گشتم تا شود شاد
از آن تا قدّ رعنای تو دیدم
ز چشم افتاد ما را سرو و شمشاد
چرا کندی ز بستان امیدم
درخت مهربانی را ز بنیاد
به کویت همچو خاک ره فتادیم
که یک روزت نظر بر ما نیفتاد
مکن زین بیش بر ما جور و خواری
برآرم ورنه از دست تو فریاد
ندارم بیش ازین صبر جفایت
به من تا کی پسندی جور و بیداد
سر و سامان و عرض و نام و ننگم
بدادم جمله از عشق تو بر باد
چه جای پند و قول هر حکیمست
که طشت عشق ما از بام افتاد
جهان را در سر و کار تو کردم
نیامد هیچت از جان جهان یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.