دل رفت و باز با سر زلفش قرار داد
جان ستم کشم به سر زلف یار داد
دستم نگار کرد به خون دو دیده باز
تا اختیار خویش به دست نگار داد
بیخ محبّتش که نشاندم به باغ جان
پروردمش به خون دل آنگه چه بار داد
در فصل نوبهار چمن گل برآورد
ما را به جای گل فلک سفله خار داد
چرخ و فلک نگشت به کام دلم دمی
گویی کسی به خون منش زینهار داد
دادم نداد و دست به بیداد برگشاد
تا کی زنم ز دست غم دوستدار داد
آن دلپذیر از سر مهر و وفای ما
رفت و مرا به دست غم روزگار داد
بردی دلم به چشم و شکستیش همچو زلف
با من وفا و عهد تو زین سان قرار داد
رفتم به پای سرو که تا سر نهم به پاش
از من ستد روان و به دست چنار داد
از بامداد باد صبا رنگ و بوی گل
بستد به دست لطف و بدان گلعذار داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به درد و رنج عاشقانه خود اشاره میکند. او از دلمشغولیهایش نسبت به معشوق صحبت میکند و میگوید که عشق و محبت او به معشوق، زندگیاش را به خون و اشک آلوده کرده است. دل و جانش را فدای زیبایی و زلف او کرده است و در عین حال احساس میکند که آلام و غمهایش به هیچ وجه پایان نمییابد. محبتش به معشوق او را به باغی از شادی رسانده، اما سرنوشت و شرایط زندگی او را به خار و درد دچار ساخته است. او از نبود وفا و عهدی از سوی معشوق رنج میبرد و دلشکسته است. در نهایت، با اشاره به زیباییهای طبیعت و احساساتش، نشان میدهد که عشق او همچنان ادامه دارد، حتی در میان درد و غم.
هوش مصنوعی: دل از دست رفت و دوباره با موهای پیچیدهی او به آرامش رسید. جانم که در عذاب است، به خاطر زیباییهای یار قربانی میشود.
هوش مصنوعی: دست نگار به چشمانم آسیبی وارد کرد و باعث شد تا نتوانم روی خودم کنترلی داشته باشم؛ او تمام اختیارم را در دست خود گرفت.
هوش مصنوعی: در دل خود عشق او را مانند درختی کاشتم و برای رشدش تمام درد و رنج خود را به جان خریدم، حالا چه ثمرهای از این عشق به من خواهد رسید؟
هوش مصنوعی: در بهار، چمن گلهای زیبا میروید، اما بهجای زیبایی و شکوفایی، ما بهعنوان انسانها با مشکلات و دشواریها روبهرو هستیم. دنیا بهجای نعمت و زیبایی، برای ما درد و رنج به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که روزگار به خواستههای من پاسخ نمیدهد و گویی کسی در حال تهدید من است و نمیخواهد که خوشحال باشم.
هوش مصنوعی: من چیزی را که خواستم، نگرفتم و بیعدالتی درهای خود را به رویم باز کرد. تا کی باید از دست غم دوستدارانم دچار درد و رنج شوم؟
هوش مصنوعی: عشق و محبت ما باعث رفتن او شد و اکنون غم و اندوه زندگی بر دوش من سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: به زیبایی چشمانت دلم را ربودی و با زلفت مرا آزردی. اما باز هم وفا و پیمان تو به این شکل برای من به آرامش تبدیل شد.
هوش مصنوعی: به سوی درخت سرو رفتم تا سرم را به پای آن بسپارم. اما او از من چیزی گرفت و آن را به درخت چنار داد.
هوش مصنوعی: از صبح زود، نسیم صبحگاهی، رنگ و بوی گل را با خود آورد و به دست مهربانی، آن را به گلچهرهای تقدیم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.