در عشق تو تا چند کشم بار ملامت
اندیشه نداری مگر از روز قیامت
از کوی ملامت دل من رخت به در برد
تا کرد وطن در سر کویت به سلامت
در بحر غم عشق تو بیچاره دلم را
نه راه گریزست و نه یارای اقامت
چون پند رفیقان موافق نشنیدی
ای دل ندهد فایده امروز ندامت
بنواز به تشریف وصالت دل ما را
گر بنده نوازی ز سر لطف و کرامت
چون ملک دلم شد ز قدوم تو مشرّف
جان خود به چه ارزد که فرستم به اقامت
چشمان تو در گوشه ی محراب دو ابرو
مستند و نشاید که کند مست امامت
گر جان جهان در عوض وصل بخواهی
ترکت نتوان کرد و کنم ترک تمامت
ای مردمک دیده ز شوخی ننشستی
تا شد دل تنگم هدف تیر ملامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او احساس میکند که انتقاد و ملامت دیگران برایش بیمعناست و تنها به فکر روز قیامت است. دل او از ملامتها بیخبر است و در عشق محبوب خود به آرامش رسیده است. او در دریاچه غم عشق، بدون راه فرار و اقامت، غرق شده و از پندهای دوستانش غافل است. شاعر به محبوبش ندا میدهد که با لطف و محبت به دلش شادی بخشد و بیان میکند که جانش در برابر وصال محبوبش بیارزش است. او به زیبایی چشمان محبوب اشاره میکند که نه تنها او را مست کرده بلکه حتی از عهده هدایت دیگران نیز برنمیآید. در نهایت، او اعتراف میکند که نمیتواند از عشق محبوبش دست بکشد و تمام دردها را به جان میخرد.
هوش مصنوعی: من در عشق تو تا کی باید تحمل سرزنشها را داشته باشم؟ آیا تو حتی به روز قیامت فکر نمیکنی؟
هوش مصنوعی: دل من از جایی که مورد عیبجویی و سرزنش بود، خارج شده و به سرزمین تو که آرامش دارد، پناه آورده است.
هوش مصنوعی: دلم در دریای غم عشق تو گرفتار شده و نه میتواند فرار کند و نه توانایی ماندن دارد.
هوش مصنوعی: اگر به نصیحت دوستانت توجه نکردی، دیگر امروز پشیمانی فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: به ما محبت کن و دل ما را با نوازشهای خود شاد کن. اگر با لطف و بزرگواری به ما توجه کنی، ما را خوشحال میکنی.
هوش مصنوعی: وقتی که حضور تو در زندگیام باعث شادی و ارزشمندی دل من شده است، برای من مهم نیست که جان خود را به چه چیزی بفرستم یا تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: چشمان تو در گوشهی معبد، با دو ابرو به شکل خاصی در آمدهاند و نباید کسی که مست است، رهبری و امامت را به عهده بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر زندگی من را بدهی تا به وصل تو برسم، نمیتوانم تو را ترک کنم و تمام وجودم را رها میکنم.
هوش مصنوعی: ای مردمک چشم من، از شوخی و بازی دست نکشیدی و بیخبر از این موضوع، دل غمگین من به تیر سرزنش و ناتوانی مبتلا شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ماه عذار من و ای خوش قد و قامت
برخیز که برخاست ز عشق تو قیامت
صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت
سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت
امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام
بسیار به دندان گزد انگشت ندامت
در دیده خیال قد تو روز جدائی
[...]
ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت
شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب
نه روی سفر کردن و نه رای اقامت
رفتی و مپندار که دست از تو بدارم
[...]
تا کی کشم ای دوست ز خود کرده ندامت
تا چند کشد دل ز غم عشق ملامت
مستغرق غم گشته به دریای تحیر
باشد که از این ورطه درآیم به سلامت
درده به من تشنه لب آبی که ازین بیش
[...]
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت
خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید
تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت
فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.