گنجور

 
جهان ملک خاتون

در فراقت جز غمم کس پیش نیست

وز وجودم جز خیالی بیش نیست

خاطرم ریش است در هجران تو

مشکل آن کم جز نمک بر ریش نیست

پادشاه صورت و معنی تویی

از چه رویت رحم بر درویش نیست

خویش را بر خویش بودی رحمتی

اعتماد امروز هم بر خویش نیست

چون کمانم گر به زانو کج کنی

تیر بدمهری مرا در کیش نیست

گر دهد زنبور نیش و گاه نوش

زان شکر لب بر دلم جز نیش نیست