گنجور

 
جهان ملک خاتون

گر مرا میل تو باشد بی تکلّف دور نیست

زآنکه در فردوس اعلی مثل تو یک حور نیست

نرگس شهلا اگرچه مست و شوخ و سرکشست

در سرابستان جان چون چشم تو مخمور نیست

گرچه عاشق هست بسیارت ولی چون من یکی

خسته ی دل بسته ی سرگشته ی مهجور نیست

ای طبیب من چو دردم را تو درمانی بگو

کز چه رو آخر تو را پروای این رنجور نیست

تا جدا گشتی ز چشمم ای دو چشم جان من

بی رخ عاشق فریبت چشم دل را نور نیست

گر به تیغم می زنی یا جان ستانی حاکمی

کیست کاو در عشق تو عاشق تر از منصور نیست

گرچه گشتم در جهان بسیار خوبان دیده ام

در جهان خوبرویی به ز تو منظور نیست