جز غم عشقت نگارا در جهانم هیچ نیست
خاک پایت را نثاری غیر جانم هیچ نیست
من سری دارم فدای راه تو کردم از آن
کز تو ای جان آشکارا و نهانم هیچ نیست
در سرابستان عشقت همچو بلبل هر زمان
غیر مدح روی چون گل بر زبانم هیچ نیست
بوی وصلت در دماغ جان نمی آید از آن
بر سر کوی تو شبها جز فغانم هیچ نیست
یک زمان بخرام و بنشین در سراب چشم من
در خیالم بین که جز سرو روانم هیچ نیست
ای عزیز من نمی گویی که سالی یا مهی
التماس از وصل تو جز یک زمانم هیچ نیست
بوسه ای کردم تمنّا از لب چون نوش او
گفت دندان طمع بر کن دهانم هیچ نیست
گفتمش رحمی بکن بهر خدا بر جان من
زآنکه جز لطف تو جانا در جهانم هیچ نیست
گفت صبری پیش گیر و بیش از این زاری مکن
گفتمش زین بیشتر صبر و توانم هیچ نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و دلدادگی خود نسبت به معشوق اشاره میکند و میگوید که جز غم عشق او چیزی در دنیا برایش وجود ندارد. او ابراز میکند که برای معشوقش آماده است جانش را فدای او کند، زیرا در وجودش هیچ چیز جز عشق معشوقش نیست. شاعر به زیبایی عشق را با توصیفاتی چون بلبل و گل بیان میکند و به ناامیدی از وصال اشاره میکند. او به معشوق التماس میکند تا کمی از محبتش به او نشان دهد و از او میخواهد که بر او رحم کند؛ اما معشوق به او میگوید که صبر کند، در حالی که شاعر در مییابد که دیگر طاقت او تمام شده و صبرش به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: ای یار عزیز، در این دنیا هیچ چیزی جز غم عشق تو برای من وجود ندارد و خاک پای تو را نثار میکنم، زیرا چیزی غیر از جانم برای من ارزشمند نیست.
هوش مصنوعی: من جانم را فدای راه تو کردهام، زیرا میدانم که هیچ چیز از من به غیر از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در دنیای تو، مانند بلبل، همیشه مدح و ستایش زیباییات بر زبانم نیست و هیچ چیز جز زیباییِ تو در ذهنم نمیگنجد.
هوش مصنوعی: بوی حضور و نزدیکیت را در جانم حس نمیکنم و در این شبها فقط ناله و شیونم در کوچههای تو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: لحظهای را غنیمت شمار و در خیال من غرق شو. درتصورم ببین که جز این سرو زیبا و رعنای وجودم هیچ چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: عزیز من، چرا نمیگویی که سالها یا ماهها را فقط برای یک لحظه وصالت بیصبرانه انتظار میکشم و جز آن هیچ چیز دیگری برای من اهمیت ندارد؟
هوش مصنوعی: من یک بوسه از لب او که مانند نوشیدن است، خواستم. او گفت که دندان طمع را کنار بگذار، زیرا دهان من هیچ چیزی برای ارائه ندارد.
هوش مصنوعی: به او گفتم برای خدا دست کم کمی به حال من رحم کن، زیرا جز محبت تو در این جهان هیچ چیز دیگری برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او به من گفت که صبر کن و دیگر ناله نکن. من پاسخ دادم که از این هم بیشتر نمیتوانم صبر کنم و دیگر توانم تمام شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.