به دوش برمفکن آن دو زلف مشکین را
مکش به تیغ جفا عاشقان مسکین را
چه باشد ار به شب وصل شاد گردانی
ز لطف خاطر، بیچارگان غمگین را
ز غبن عنبر سارا چو موم بگدازد
اگر تو باز گشایی دو زلف پرچین را
به رنگ و بوی چنین گر به بوستان گذری
خجل کنی به چمن ارغوان و نسرین را
مشام جان و جهانی یقین برآساید
اگر به شانه زنی زلف عنبرآگین را
چه کرده ام گنهی در جهان بگو با تو
بجز وفا که کمر بسته ای چنین کین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تعبیر احساسی و عاشقانه شاعر اشاره دارد. شاعر از محبوبش میخواهد که زلفهایش را به دوش نیندازد و با رفتار خشن، دل عاشقان بیچاره را نشکنند. او از محبوب میخواهد که در شب وصال، دل غمگین عاشقان را شاد کند و با اشاره به عشق و زیباییاش، ذکر میکند که چگونه زلفهایش میتواند همه را مدهوش کند. شاعر همچنین از خوبی و وفای خود سوال میکند و میگوید که جز وفا هیچ گناهی نکرده است. در نهایت، شاعر به تاثیر زیبایی محبوب بر روح و جان عاشقان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بگذار آن دو زلف مشکی را از دوشم بیندازم، نزن به دل عاشقانی که بیپناهاند.
هوش مصنوعی: اگر تو به شب وصال موجب شادی و خوشحالی شوی، از لطف خودت، برای بیچارگان غمگین چه مشکلی پیش میآید؟
هوش مصنوعی: چشمهای سارا مانند عطر عنبر است که وقتی به او نزدیک میشوی، ذوب میشود و تسلیم میشود. اگر تو دوباره دو گیسوی زیبای او را باز کنی، زیبایی و جذابیت او بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر با رنگ و بوی دلانگیز به گلستان بروی، از گلهای ارغوان و نسرین شرمنده خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر با شانهای زلفهای عطرآگین را بآرایی، روح و جانم در آسایش کامل قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: من در این دنیا چه گناهی کردهام که تو بجز وفاداری، با من چنین رفتاری میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو در گره فکنی آن کمند پرچین را
چو تاب طرّه به هم برزنی همه چین را
به انتظار خیال تو هر شبی تا روز
گشوده ام در مقصوره ی جهان بین را
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
[...]
نمی کنی نظری بیدلان غمگین را
همی کشی به جفا عاشقان مسکین را
صبا حکایت زلفت به هر که شهر بگفت
دگر مجال مده مردم سخن چین را
ای به طرف گلستان نشانده نرگس مست
[...]
به بارگاه سلیمان که عرضه میدارد
که نیست مسکن معلوم مور مسکین را
من غریب چو شاهین چشم بسته و باز
مربیای نه که گوید به پیش شاه این را
بگوی ناصر اگر گشتهای بزرگ امید
[...]
برون خرام و قدم نه رکاب زرین را
نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را
بپابوس تو دست از وجود خود شستم
نثار، جوهر جانست ساق سیمین را
چو طوطیم هوس شکرست، با تو که گفت
[...]
بلا نتیجه بود، عیشهای نوشین را
نسب به خنده رسد، گریه های خونین را
ز غفلت تو جهان گشته جای آسایش
نموده خواب گران نرم سنگ بالین را
تراست عیش گوارا، چو خاکسار شوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.