نیست نظر به سوی کس جز رخ دوست دیده را
باد به گوش او رسان حال دل رمیده را
از من دلرمیده گو ای بتِ دلستان من
بار ِفراقِ تو شکست پشتِ دلِ خمیده را
گفت به تَرکِ ما بگو ورنه سَرَت به سَر شود
ترک بگو که چون کنم؟ یار به جان گزیده را
گفت لبم گزیدهای من نگزم بجز شکر
بار دگر به ما نما آن شکر گزیده را
پند دهند ناصحان بند نهند عاقلان
نیست نصیحتش قبول جامهی جاندریده را
چون نکشم عنای تو؟ چون نبرم جفای تو ؟
چاره ز جور چون بوَد؟ بندهی زرخریده را
دزد زند به کاروان مال برد ز ساربان
غم چه برد ازین و آن؟ مرد ره جریده را
جان منست لعل تو زود رسان بدان مرا
گفت چه حاصل ای جهان !؟ جانِ به لب رسیده را
در هوس وصال تو مرغ دلم هوا گرفت
کیست که با تن آورد؟ مرغ دل پریده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ با مضامین عشق و فراق سروده شده است. در آن شاعر با ابراز احساسات عمیق خود از محبوب و فراق از او سخن میگوید. او به حال دل خود اشاره میکند و میگوید که هیچ کس جز محبوبش در نظرش نیست. همچنین اشاره میکند که نصیحتها را نادیده میگیرد و به درد فراقش میافزاید. شاعر از زیانهای مشکل و دردهایی که از جدایی محبوبش تحمل میکند یاد میکند و در انتها به آرزوی وصال و رسیدن به محبوبش میپردازد. دلش در حسرت وصال او و از یاد رفتن غمهاست.
هوش مصنوعی: چشمانم فقط به چهره محبوبم خیره است و هیچ کس دیگری را نمیبینم. باد به او میگوید که حال دل من دچار آشفتهگی است.
هوش مصنوعی: ای معشوق من، که دلم به تو وابسته است، بگو از من که دلم به خاطر دوری تو شکسته و قلبم به شدت درد میکند.
هوش مصنوعی: به او بگو که چونکه ما را رها کرده است، اگر حرفی نزنی، سرنوشتم به خطر میافتد. بگو چه کنم؟ وقتی که دوست بر من بسیار تاثیرگذار است و به دل نشسته است.
هوش مصنوعی: گفتی که لبم را گزیدهای، اما من گاز نمیزنم جز از شکر. بار دیگر آن شکر گزیده را به ما نشان بده.
هوش مصنوعی: نصیحتکنندگان نصیحت میکنند و عاقلها هم نمیپذیرند. کسی که جانش در درد و رنج است، نمیتواند به چنین نصیحتهایی گوش دهد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم محبت تو را فراموش کنم؟ چطور میتوانم از بدعهدی تو رهایی یابم؟ برای من از ظلم و ستم تو چه راه چارهای وجود دارد؟ بندهای که به طلا خریداری شده، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: یک دزد به کاروانی حمله کرده و پولها را میدزدد. در حالی که ساربان و مردان دیگر غم و اندوه خود را دارند، سوالی از آنها نمیشود که از این اتفاق چه چیزی بر میدارند و چه چیزهایی را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: عزیز من، بلافاصله برایم لعلِ گرانبهای خود را بیاور؛ زیرا به من گفتی که در این دنیا چه فایدهای دارد؟ وقتی جانم به لب رسیده است.
هوش مصنوعی: دلم از آرزوی وصالت پرپر شده و در خود غرق خیال توست. کیست که بتواند در این وضعیت و با وجود این دلآشفتگی، دلی را آرام کند یا به دست آورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را
جوش نمود نوش را نور فزود دیده را
گفت که ای نزار من خسته و ترسگار من
[...]
کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را
باز به دست ما دهد پایِ دل رمیده را
کیست که او خبر کند یار مرا ز حال من
تا به دعا مدد دهد یارِ ستم رسیده را
هیچ خیال آن پری از نظرم نمیرود
[...]
نیست هوای بوستان، کنج قفس خزیده را
لالهستان خود کنم، سینهٔ داغدیده را
قاصد اگر شنیدهای، از لب یار وعدهای
رخصت بازگشت ده، جان به لب رسیده را
چشم رقیب گفتمش، محرم روی خود مکن
[...]
دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
در کف دایه دادهام کودک نورسیده را
بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد
کان سر زلف دام شد پای دل رمیده را
از لب شکرین او بوسه به جان خریدهام
[...]
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
یا به تو واگذارم این جسم به خون طپیده را
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.