گنجور

 
جهان ملک خاتون

در چشم ما خیال سهی سرو بس خوشست

قد صنوبرش بر ما خوب و دلکشست

بر یاد آن دو روی چو گلنار و لعل لب

همچون سپند جان جهانی بر آتشست

آن ترک نیمه مست چه خوردست گوییا

کز باده هر دو نرگس او مست و سر خوشست

زلف تو را چه بود که از باد صبحدم

دایم چو خاطر من مسکین مشوّش است

ما سر نهاده در قدم آن صنم به راه

سرو قدش کشیده به هر جا و سرکشست

روزی ز زلف دوست نسیمی به دل رسید

جان جهان هنوز از آن بوی در غشست

از دست روز هجر تو این نور چشم من

دست دلم ز خون دو دیده منقّشست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ایام و‌َرد و موسم عید پیمبرست

گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست

گلزارها به آمدن آن مزین است

محراب‌ها به آمدن این منوّر ست

آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست

هرگز مباد در جاه تو شکست

تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست

پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست

معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
سوزنی سمرقندی

کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون

سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است

 طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس

کناس و دیر آس و میانش رگ آور است

نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر

[...]

قوامی رازی

هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست

بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست

آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز

کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست

ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه