چرا به ترک جفا دلبرا نمیگویی
چرا رخ دلم از خون دیده میشویی
به جان رسید دل من ز جورت ای دلبر
تو تا به کی کنی این سرکشی و بدخویی
مرا ز درد غمت جوی خون رود از چشم
بگو که از من خستهجگر چه میجویی
بیا به چشمه چشمم نشین که هر ساعت
تو در سراب دو چشمم چو سرو میپویی
دلا تو تا به کی آخر ز تاب چوگانش
به سر دوان شده و بیقرار چون گویی
رقیب گفت برو ترک عشق دوست بکن
رقیب بیهدهگو را بگو چه میگویی
مرا سریست فدای ره وفا کردم
نگار من تو چرا این چنین جفاجویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساساتی عمیق و دردناک در مورد عشق و ناامیدی پرداخته است. شاعر از دلبر خود میخواهد که از جفا و بیوفایی دست بردارد و میسازد که چطور درد عشق او را به نزدیکی مرگ میرساند. او از دلبر میخواهد که به نزد او برگردد و آغوشش را برای او باز کند، در حالی که رقیبش او را به ترک عشق تشویق میکند، اما شاعر به شدت به وفا و صداقت عشق خود پایبند است و نمیتواند به آسانی از آن دل بکَند. این شعر در واقع یک فریاد از دل عاشق است که از درد جدایی و بدرفتاری معشوق رنج میبرد.
هوش مصنوعی: چرا به معشوقهام نمیگویی که چرا با بیرحمیاش دل مرا میشکند و حالا چهرهام را با اشکهای رققق خودم پر میکنم؟
هوش مصنوعی: دل من به شدت از رفتارهای بد و سرکشی تو ناراحت و آزرده شده است. تا کی میخواهی اینطور بیمحابا و با بیاحترامی با من رفتار کنی؟
هوش مصنوعی: از شدت اندوه تو، اشکهایم مانند رود در میآید. بگو که از من، که به شدت در عذابم، چه انتظاری داری؟
هوش مصنوعی: بیا کنار چشمانم نشین که هر لحظه تو در خواب و خیالات من مثل درختی زیبا و قد افراشته در حال حرکت هستی.
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی میخواهی در آتش عشق او بسوزی و بیتاب و قرار باشی، گویی که این حالت برای تو عادی شده است؟
هوش مصنوعی: رقیب به من گفت که عشق به دوست را فراموش کن، اما من به او پاسخ میدهم که تو بیدلیل صحبت میکنی و حرفهایت ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: من برای عشق و وفا به تو، سر خود را فدای راهم کردم. اما تو چرا اینقدر با من بیرحمی و سختگیری میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دوات بودی عمری به پیش هر قلمی
به گاه شاهدی و کودکی و نیکوئی
شدی بزرگ به کار قلم شدی مشغول
سرت برند یکی کودک از هنرجوئی
دوات نیستی اکنون قلم شدی زیراک
[...]
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
تو از نبات گرو بردهای به شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی
هزار جان به ارادت تو را همیجویند
[...]
خوش است عالم آزادگی و خوش خویی
بدین مقام درآ گر بهشت می جویی
اگر تو آینه ی روی دوست دریابی
به روی آینه بنگر که چون نکورویی
کدام جامِ جم آنجا که سینه ی صافی ست
[...]
کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی
سزد که نو کند اکنون لباس دلجویی
چه آبروست که حسن از رخ تو می بارد
به وقت صبح که روی چو ماه می شویی
جز از تو روی کسی را نکو نمی بینم
[...]
تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی
سر از برای چه تابی ز ما نهان به چه رویی؟
هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق
غلام دولت آنم که شمع مجلس اویی
منم ز شوق ز دیوانه تا تو سلسله زلفی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.