کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی
سزد که نو کند اکنون لباس دلجویی
چه آبروست که حسن از رخ تو می بارد
به وقت صبح که روی چو ماه می شویی
جز از تو روی کسی را نکو نمی بینم
که دیگری نبود خود بدین نکورویی
به عشوه عیش مرا تلخ می کنی هر روز
مکن که خود شودت همچنین به بدخویی
فتاده ام به درت خان و مان رها کرده
رها کن، از من بی خان و مان چه می جویی؟
اگر به پیش تو ازبنده گر بدی گوید
بدو بگو که تو، باری نکو نمی گویی
بیا تو در بر خسرو، ببر غم از دل او
به شادی دل آن کس که در بر اویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر به توصیف جمال و مهربانی معشوق میپردازد و میگوید که زیبایی او باعث میشود صبحها چهرهاش چون ماه درخشان شود. شاعر احساساتی از قهر و بدخلقی معشوق را نیز مطرح میکند و از او میخواهد که از بدخلقی خود بکاهد. او خود را در شرایطی ناتوان و بیخانمان تصور میکند و از معشوق میخواهد که به عشقش توجه کند و در دلش شادی به وجود آورد. در مجموع، شعر حاکی از غم و شادی در عشق و درخواست برای محبت بیشتر از جانب معشوق است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو در حال ناراحتی و بدخلقی هستی، شایسته است که با ناز و غمزهای دلنواز به دیگران نشان دهی، زیرا این میتواند به بهبود حال و روحیهات کمک کند.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و جلوهگری شخص دارد. صبحگاهی که چهرهاش مانند ماه میدرخشد، روح و زیبایی خاصی را به اطراف خود میبخشد و این مسأله باعث شرف و اعتبار آن شخص میشود. آتش تحسین و علاقه را در دل دیگران بر میانگیزد و جلوهای درخشان و خاص به لحظههای صبح میدهد.
هوش مصنوعی: تنها از تو چهرهای زیبا میبینم و غیر از تو کسی را نمیتوانم ببینم که به این زیبایی باشد.
هوش مصنوعی: هر روز با ناز و کرشمهات مرا آزرده میکنی، این کار را نکن که ممکن است خودت هم روزی با بدخلقی مواجه شوی.
هوش مصنوعی: من به در خانهات آمدهام و از همه جا بیخانمان شدهام. حالا تو که مرا رها کردهای، چرا هنوز دنبال من میگردی؟
هوش مصنوعی: اگر یکی از بندگان به تو بدی کند، به او بگو که تو هم نمیتوانی خوب سخن بگویی.
هوش مصنوعی: به جمع ما بپیوند و با حضور خود دلتنگی را از دل او دور کن، تا دل آن کسی که در کنارت است شاد شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوات بودی عمری به پیش هر قلمی
به گاه شاهدی و کودکی و نیکوئی
شدی بزرگ به کار قلم شدی مشغول
سرت برند یکی کودک از هنرجوئی
دوات نیستی اکنون قلم شدی زیراک
[...]
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
تو از نبات گرو بردهای به شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی
هزار جان به ارادت تو را همیجویند
[...]
خوش است عالم آزادگی و خوش خویی
بدین مقام درآ گر بهشت می جویی
اگر تو آینه ی روی دوست دریابی
به روی آینه بنگر که چون نکورویی
کدام جامِ جم آنجا که سینه ی صافی ست
[...]
تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی
سر از برای چه تابی ز ما نهان به چه رویی؟
هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق
غلام دولت آنم که شمع مجلس اویی
منم ز شوق ز دیوانه تا تو سلسله زلفی
[...]
چرا به ترک جفا دلبرا نمیگویی
چرا رخ دلم از خون دیده میشویی
به جان رسید دل من ز جورت ای دلبر
تو تا به کی کنی این سرکشی و بدخویی
مرا ز درد غمت جوی خون رود از چشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.