گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

در مشک نباشد چو سر زلف تو بویی

مه را نبود چون رخ زیبای تو رویی

کی دل بشکیبد ز سر زلف دلارام

چون صبر کند دیده ام از روی نکویی

صبرم تو مفرمای خدا را ز شب وصل

زان رو که دل و عشق تو سنگست و سبویی

اندر سر میدان غمت ای دل و دینم

عشق تو چو چوگان و دل خسته چو گویی

هر چند جفا بر من دلداده پسندی

دل کم نکند از غم عشقت سر مویی

سرگشته دوان در طلبت سرو روانم

باشد که بیابم ز سر زلف تو بویی

گرچه شب وصل تو به عالم نتوان یافت

غافل نتوان بود چنین از تک و پویی

بر حال من خسته ترحم ننمایی

آن دل نتوان گفت بود آهن و رویی

از آب دو چشمم چو جهان خرّم و سبزست

یک لحظه بیا بر سر کشت و لب جویی