گنجور

 
جهان ملک خاتون

در مشک نباشد چو سر زلف تو بویی

مه را نبود چون رخ زیبای تو رویی

کی دل بشکیبد ز سر زلف دلارام

چون صبر کند دیده ام از روی نکویی

صبرم تو مفرمای خدا را ز شب وصل

زان رو که دل و عشق تو سنگست و سبویی

اندر سر میدان غمت ای دل و دینم

عشق تو چو چوگان و دل خسته چو گویی

هر چند جفا بر من دلداده پسندی

دل کم نکند از غم عشقت سر مویی

سرگشته دوان در طلبت سرو روانم

باشد که بیابم ز سر زلف تو بویی

گرچه شب وصل تو به عالم نتوان یافت

غافل نتوان بود چنین از تک و پویی

بر حال من خسته ترحم ننمایی

آن دل نتوان گفت بود آهن و رویی

از آب دو چشمم چو جهان خرّم و سبزست

یک لحظه بیا بر سر کشت و لب جویی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی

از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی

بی‌موکب جاه تو فلک بیهده تازی

با حجت عدل تو ستم بیهده گویی

خاقانت نخوام که سزاوار خطابت

[...]

مجد همگر

گر با تو زبانی شودم هر سر موئی

وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی

از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم

وز ناله من در تو نگیرد سرموئی

در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز

[...]

سعدی

ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی

روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی

آخر سر مویی به ترحم نگر آن را

کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی

کم می‌نشود تشنگی دیده شوخم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
اوحدی

ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی

ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی

شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید

نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی

از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد

[...]

خواجوی کرمانی

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی

شرطست که دست از من دیوانه بشوئی

بر روی نکو این همه آشفته نگردند

سرّیست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی

طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه