بختم دو دیده بر سر زلفین یار بست
وز غصّه ی زمانه غدّار دون برست
تا چهره ی جمال تو در پیش دل گشاد
نقشی بجز خیال توأم دیده بر نبست
باری خلیل خاطر ما هر صور که دید
جز صورت خیال تو در یکدگر شکست
از پا درآمدم ز غم هجر او و هیچ
نگرفت یک شبم ز سر لطف یار دست
چشمان مست تو به ستم خون دل بریخت
بیچاره بی دلی چه کند با نگار مست
در وقت صبح روی چو خورشید جلوه داد
در باغ گل ز شرم رخش در عرق نشست
برخاست در میان چمن سرو قامتش
چون زلف خویشتن دل سرو سهی شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد جدایی سخن میگوید. او با نگاهی به زیبایی معشوقش، تمام غمهای زندگی را فراموش میکند و تنها به خیال او میپردازد. احساسات عمیق و عذابی که از فراق یار میکشد، باعث میشود که از پا در بیفتد و شبها را بیخواب سپری کند. چشمان معشوقش مانند آبی دلفریب دارند که از دل شاعر خون میریزد. صبح که میشود، زیبایی یار همچون خورشید در باغ جلوهگری میکند، و این زیبایی در دل شاعر تاثیر عمیق میگذارد. در نهایت، تصویرسازی شاعر از معشوقش و وصف زلف و قامت او نشاندهنده شیفتگی و عشق عمیق اوست.
هوش مصنوعی: چشمانم به زیباییهای یار دوخته شده و به خاطر درد و غمهای دنیا، غمگین و ناامیدم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره زیبای تو در مقابل دل من است، هیچ تصویری جز خیالت به چشمانم نیامده است.
هوش مصنوعی: هر نوع زیبایی که ببینیم، جز تصویر محبت تو، در دل ما جایی ندارد و همه چیز در مقابل آن کمرنگ و بیاهمیت است.
هوش مصنوعی: از شدت اندوه دوری او، به شدت خسته و ناتوان شدم و هیچ کدام از شبهای غمانگیز من، مورد توجه و لطافت یار قرار نگرفت.
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو با نگاهی خسته و غمانگیز، دل مرا به درد میآورد. بیچاره دل شکسته، نمیداند در برابر آن دلبر مست چه کاری باید انجام دهد.
هوش مصنوعی: در صبح، چهرهای زیبا و درخشان مانند خورشید به نمایش گذاشت و در باغ گل، از شرم جمالش، گلها در عرق نشستند.
هوش مصنوعی: در میان چمن، سرو خوش قامت به پا خاست و زیباییاش در دل دلسرو سهی افتاد و موجب شکست دل او شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از ستیهش تو همه مردمان به مست
دعویت صعب منکر و معنیت سخت سست
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست
گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست
گلزارها به آمدن آن مزین است
محرابها به آمدن این منوّر ست
آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است
[...]
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست
هرگز مباد در جاه تو شکست
تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست
پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست
معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی
[...]
کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
[...]
هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست
بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست
آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز
کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست
ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.