گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای آفتاب کشور و ای ماه خرگهی

آخر نظر فکن به عنایت سوی رهی

سرگشته ذره وار منم در هوای تو

تا کی چو خاک راه مرا در هوا دهی

مجروح گشت جان جهانی به تیغ هجر

وقتست کز وصال خودش مرهمی نهی

بیمار هجر را رمقی ماند از حیات

از دولت وصال تو رو گر برو نهی

دارد فراغت از من و از حال من نگار

ای دل مرا به باد بدادی ز ابلهی

ما کمترین بنده ی درگاه تو شدیم

بنواز بنده را که فزاید تو را مهی

ما جان فدای عشق تو کردیم در جهان

از دام ما چو آهوی وحشی چرا رهی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای گشته یادگار ز کردار تو شهی

دیدار تو مبارک و گفتار تو بهی

از هر بهی بهی تو و بر هر سری سری

از هر مهی مهی تو و بر هر شهی شهی

یا دادنست و یا ستدن کار تو مدام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
انوری

ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند

احرار روزگار و افاضل ترا رهی

بودند در قدیم امیران و شاعران

واکنون شدت مسلم بر شاعران شهی

هستت خبر که هستم دور از تو ناتوان

[...]

مولانا

ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی

وی پاکشیده از ره کو شرط همرهی

مغز جهان تویی تو و باقی همه حشیش

کی یابد آدمی ز حشیشات فربهی

هر شهر کو خراب شد و زیر او زبر

[...]

ابن یمین

ای پیک پی خجسته نسیم سحرگهی

لطفی کن از برای دل خسته رهی

بگذر بدانجناب که از لطف صاحبش

یا بی نشان خلد چو در وی قدم نهی

یعنی جناب حضرت شاهی که می نهد

[...]

خواجوی کرمانی

ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی

روشن بگو حکایت آن ماه خرگهی

بگذر ز بوستان نعیم و ریاض خلد

ما را ز دوستان قدیم آور آگهی

وقت سحر که باد صبا بوی جان دهد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه