ای دلستان چرا دل ما را نمی دهی
دل را به شست زلف سیه جا نمی دهی
کردی به زلف و خال مرا خان و مان سیاه
از آن علاج ماده سودا نمی دهی
آخر ز روی لطف چرا ای طبیب من
کشتی مرا به درد و مداوا نمی دهی
کام دل حزین من آسان بود تو را
مشکل در آنکه کام دل ما نمی دهی
نی آنکه دستگاه نداری به وصل من
داری ولی مراد به عمدا نمی دهی
دل را به چشم شوخ تو دادم شبی نهان
بردی دلم به چیرگی و وا نمی دهی
ای گل شکفته ای تو به بستان حسن و ناز
از رخ مراد بلبل شیدا نمی دهی
دادی زکات حسن و جوانی به هرکسی
ای پادشاه حسن گدا را نمی دهی
کردی جهان خراب وز لب کام این جهان
گفتی دهم به زودی و گویا نمی دهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.