گنجور

 
جهان ملک خاتون

معطّرست جهانی ز باد نوروزی

چه باشد ار شب وصلت مرا شود روزی

دلم به دولت وصلت رسید و می خواهم

که آن سعادت و بختم شود به نو، روزی

منم که سوخته بر آتش شب هجران

به حال من نکنی رحمتی ز دل سوزی

دلم بدوز نگارا به تیر غمزه شوخ

که شهرتی بودش دایماً به دلدوزی

به عشق وصل تو جان سوختم چو پروانه

که شمع روی تو بس می کند دلفروزی

جهان نکرد وفا با کسی و مشهورست

ولی وفا تو مگر از جهان بیاموزی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

کسی که مدت سی سال شعر باطل گفت

خدای بر همه کامیش داد پیروزی

کنون که روی نهد جمله در حقیقت شرع

چه اعتقاد کنی باز گیردش روزی

برو که عاقل از این اختیار آن بیند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

تو آدمی شوی و نام نیک اندوزی

اگر ز خواجه آزادگان در آموزی

ظهیر فاریابی

ایا شهی که گشاده ست چرخ پیروزه

در آستان تو درهای فتح و پیروزی

دلی که آتش قهرت بسوخت تا به ابد

نیایدش پس از آن از زمانه دلسوزی

به موضعی که طریق صواب گم گردد

[...]

مولانا

مسلم آمد یار مرا دل افروزی

چه عشق داد مرا فضل حق زهی روزی

اگر سرم برود گو برو مرا سر اوست

رهیدم از کله و از سر و کله دوزی

دهان به گوش من آورد و گفت در گوشم

[...]

سیف فرغانی

بهار آمد و گویی که باد نوروزی

فشانده مشک بر اطراف باغ پیروزی

کنار جوی چو شد سبز در میان چمن

بیا بگو که چه خواهم من از تو نوروزی

ز وصل شاهد گل گشت ناله بلبل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه