گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

چه باشد ار به من خسته دل کنی نظری

و یا بپرسی از حال زار من خبری

چو خاک بر سر راهت فتاده ام چه عجب

اگر تو بر سر خاک رهی کنی گذری

مرا تو مردمک دیده ای و در غم عشق

به روی آب فکندیم با تو ما سپری

شرار آه من از چرخ نیلگون بگذشت

نمی کند به دل همچو آهنت اثری

به تحفه خواستی از من روان فرستادم

به غیر جان نبود چون کنیم ما حضری

تو را چو ما و به از ما بسی نگارینست

به جان تو که نداریم غیر تو دگری

نظر به حال جهان کن دمی ز روی کرم

که مه دریغ نمی دارد از جهان نظری

چو حلقه می زنمت سر به در دری بگشای

که ره نمی برم ای دوست جز درت به دری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode