نگارا رسم دلداری نداری
دمی با ما سر یاری نداری
دل مسکین من گشت از غمت خون
تو خود آئین غمخواری نداری
رهی غیر از جفاجویی نجویی
طریقی جز ستم کاری نداری
نپرسی حال یاران وفادار
مگر رای وفاداری نداری
تو هر شب تا سحر در خواب و مستی
خبر از ما و بیداری نداری
چه حاصل زاری من چون تو رسمی
به غیر از مردم آزاری نداری
ندانستم که آن عادت که عهدی
که می بندی بجای آری نداری
جهان و جان نهادم بر سر تو
تو خود رسم جهانداری نداری
دلا خواری کش و تن در قضا ده
چو قسمت جز جگر خواری نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل به بیان درد دل شاعر میپردازد که از بیاعتنایی و بیوفایی محبوبش شکایت دارد. شاعر احساس میکند که محبوبش نه تنها یار و دلدار نیست، بلکه در غمخواری و توجه به او نیز کوتاهی میکند. او به سختیهای خود و بیپاسخی محبوب در برابر وفاداری دوستان اشاره میکند. در نهایت، شاعر از ناامیدی و رنجی که تحمل کرده مینالد و به این نتیجه میرسد که محبوبش هیچ رسم و قانونی برای رعایت وفاداری و ارتباط صحیح ندارد. احساس بیپارتی و ناچاری او از وضعیتی که در آن گرفتار شده، به خوبی در این اشعار حس میشود.
هوش مصنوعی: ای دلبر، تو هیچ گاه نشانهای از دلجویی نداری و هیچ لحظهای را با ما در دوستی و همراهی نمیگذرانی.
هوش مصنوعی: دل بیچارهام به خاطر غم تو، مثل خون درآمده است؛ اما تو حتی از اصول همدردی و دلسوزی también خبری نداری.
هوش مصنوعی: جز راهی که به جفا میانجامد، راه دیگری نمییابی و هیچ مسیری جز ستم و ظلم پیش روی تو نیست.
هوش مصنوعی: نباید از حال دوستان وفادار بپرسی مگر اینکه خودت هم به وفاداری اعتقاد داشته باشی.
هوش مصنوعی: تو هر شب تا صبح در خواب و نشئهای و بیخبر از ما و بیداری هستی.
هوش مصنوعی: هیچ نتیجهای از گلهگذاری من نیست، چون تو جز آزار دادن مردم کار دیگری نداری.
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که آن عادت، که به عنوان یک پیمان به آن عمل میکنی، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دنیا و جانم را فدای تو کردهام، اما تو حتی رسم و مرام رهبری را نداری.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر سختی میکشی و سرنوشتی را که سرنوشت برایت رقم زده، بپذیر؛ چرا که اگر جز این را تقدیرت نباشد، جز زجر و عذاب نصیبت نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تو یک دم درد دین داری؟ نداری
بجز سودای بیکاری نداری
نظر سوی دل افگاری نداری
اگر داری بمن باری نداری
نظر داری بمن از بس تغافل
چنان داری که پنداری نداری
جفا گفتم نداری داری اما
[...]
چرا میل دل آزاری نداری
مگر با ما سر یاری نداری
ترا در دلبری صنعت تمام است
ولیکن رسم دلداری نداری
شد از جور تو ویران خانه دل
[...]
چو بلبل نالهٔ زاری نداری
که در تن جان بیداری نداری
درین گلشن که گلچینی حلال است
تو زخمی از سر خاری نداری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.